خشونت علیه زنان
- شناسه خبر: 60645
- تاریخ و زمان ارسال: 21 خرداد 1404 ساعت 07:30
- بازدید :

آرزو سلخوری
خشونت علیه زنان، یکی از پیچیدهترین و ریشهدارترین بحرانهای اجتماعی است که نه تنها به شکلهای فیزیکی، بلکه در قالب رفتارهای روانی، اقتصادی، فرهنگی و ساختاری نمایان میشود.
این پدیده فراگیر، تأثیرات عمیقی بر سلامت جسمی، روانی و اجتماعی زنان داشته و پیامدهای بلندمدتی بر خانوادهها، جوامع و توسعه کشورها بر جای میگذارد؛ در ایران، خشونت علیه زنان به دلیل تلاقی سنتها، فرهنگ مردسالارانه، ضعف قوانین و نهادهای حمایتی، به شکلهای مختلفی بروز کرده است.
این یادداشت به بررسی ۱۰ شکل مهم خشونت علیه زنان میپردازد و بر ضرورت رویکردهای جامع و چندجانبه برای مقابله با آن تأکید میکند.
1ـ قتلهای مبتنی بر سلطهجویی و کنترل مردانه
قتلهای خانگی زنان توسط مردان خانواده، نمایانگر بروز حداکثری خشونت است، این قتلها معمولاً ناشی از احساس مالکیت مردانه بر زنان است که در قالب «کنترل»، «حفاظت از آبرو» و «برقراری قدرت» جلوه میکند.
فقر قوانین بازدارنده، عدم پیگیری جدی قضایی و حمایتهای ناکافی اجتماعی، بستر شکلگیری چنین جنایتهایی را فراهم میکند.
بررسی پروندههای قضایی نشان میدهد که این قتلها اغلب با صحنهسازی و جعل واقعیت همراه است تا قاتل از مجازات فرار کند. این مسئله، علاوه بر از دست رفتن جان زنان، موجب تضعیف اعتماد عمومی به نظام قضایی میشود.
2ـ خشونت روانی؛ سلاح بیصدا اما مخرّب
خشونت روانی، به دلیل ماهیت نامحسوسش، از خشونتهای دیگر پیچیدهتر است و اغلب ناشناخته باقی میماند؛ این خشونت شامل تحقیر مستمر، تحمیل ترس، تهدید به طرد و حذف عاطفی است که آرامآرام به آسیبهای روانی عمیقی مانند اضطراب، افسردگی و اختلال استرس پس از سانحه منجر میشود.
نتایج تحقیقات میدانی نشان میدهد که حدود ۶۵ درصد زنان ایرانی حداقل یک بار در طول زندگی خود با چنین خشونتی مواجه بودهاند. آسیبهای روانی ناشی از خشونت روانی، نه تنها کیفیت زندگی فرد را کاهش میدهد بلکه بر توانمندیهای اجتماعی و اقتصادی او نیز تأثیر منفی میگذارد.
3ـ خشونت اقتصادی؛ محرومیت از استقلال مالی
خشونت اقتصادی به عنوان یکی از اشکال پنهان خشونت، محدود کردن توان مالی و استقلال اقتصادی زنان است؛ این محدودیتها شامل کنترل کامل درآمد، عدم اجازه اشتغال، اجبار به کار بدون مزد یا کار در شرایط سخت و محرومیت از مالکیت دارایی است.
وابستگی اقتصادی زنان به مردان، آنها را در برابر دیگر اشکال خشونت آسیبپذیرتر میکند و مانع تصمیمگیری مستقل در زمینههای زندگی شخصی و خانوادگی میشود.
این نوع خشونت، ریشه در ساختارهای فرهنگی و اجتماعی دارد که زن را موجودی وابسته و فاقد حق مالکیت میپندارد.
4ـ ازدواج اجباری و سنتهای خشونتزا
ازدواج اجباری، از جمله چالشهای جدی حقوق زنان در ایران است که با نقض حقوق بنیادین و آزادی انتخاب همراه است. ازدواجهایی که بدون رضایت کامل زنان صورت میگیرد، معمولاً تحت تأثیر فشارهای خانوادگی، فرهنگی و اقتصادی است.
در برخی مناطق، سنتهایی که زنان را به عنوان کالا معامله میکنند، همچنان پابرجاست، این سنتها سلامت روانی و جسمی زنان را تهدید کرده و زمینهساز خشونتهای بعدی مانند خشونت خانگی و ترک تحصیل میشود.
همچنین، اجرای ناقص قوانین تعیین سن ازدواج، باعث بروز ازدواجهای زودهنگام و آسیبهای متعدد مرتبط با آن شده است.
5ـ خشونت در دوران بارداری؛ آسیب مضاعف به مادر و جنین
دوران بارداری، دورهای حساس و سرنوشتساز برای سلامت مادر و کودک است. خشونت جسمی و روانی در این دوران، علاوه بر تهدید سلامت مادر، میتواند باعث سقط جنین، زایمان زودرس و مشکلات روانی کودکان در آینده شود.
پژوهشها نشان میدهد که حدود یکچهارم زنان در ایران تجربه خشونت در بارداری را گزارش کردهاند. این نوع خشونت معمولاً ناشی از استرس، فقر، ناآگاهی و نبود حمایتهای روانی-اجتماعی است و نیازمند مداخلات تخصصی و بینبخشی است.
6ـ قتلهای ناموسی؛ خشونت با برچسب شرافت
قتلهای ناموسی که با انگیزه حفظ «شرافت خانواده» انجام میشود، نمونه بارز خشونت جنسمحور و فرهنگ مردسالارانه است.
این قتلها نشاندهنده ارجحیت کنترل اجتماعی بر حقوق فردی زنان است و در مواردی قانون با تخفیف مجازات قاتل، به این چرخه خشونت مشروعیت میبخشد. پیامد این قتلها، ایجاد فضای رعب و ترس در جامعه زنان و تداوم رفتارهای خشونتآمیز است.
این پدیده نیازمند بازنگری عمیق در باورهای فرهنگی، آموزش جامعه و اصلاح قوانین کیفری است.
7ـ آزار جنسی در اماکن عمومی؛ ترسی همیشگی
آزار جنسی در اماکن عمومی، یکی از بزرگترین موانع مشارکت زنان در زندگی اجتماعی و اقتصادی است. این نوع خشونت شامل انواعی از رفتارهای تحقیرآمیز، از نگاههای تهدیدآمیز و حرفهای رکیک تا لمس ناخواسته و تهدید فیزیکی است.
زنان بسیاری به دلیل این خشونتها از حضور در فضاهای عمومی، آموزش و اشتغال محروم میشوند. نبود قوانین کارآمد، فرهنگ سکوت و ترس از برچسبزنی، مانع از مقابله مؤثر با این پدیده شده است.
8ـ خشونت علیه زنان ترنس؛ تبعیض مضاعف
زنان ترنس به دلیل هویت جنسیتی متفاوت، در معرض خشونتهای خاصی قرار دارند که ترکیبی از خشونت خانوادگی، اجتماعی و ساختاری است؛ طرد از خانواده، محرومیت از فرصتهای شغلی، تبعیض در دریافت خدمات بهداشتی و تهدیدهای امنیتی، بخشی از مشکلات این گروه است.
این واقعیت تلخ نشان میدهد که سیاستگذاران و مدافعان حقوق بشر باید با دیدی فراگیر و انسانمحور به این مسائل نگاه کنند و حمایتهای خاصی برای این اقلیت بهکار گیرند.
9ـ خشونت ساختاری و ناکارآمدی نظام حقوقی
خشونت ساختاری در قالب ناکارآمدی نهادهای قضایی، ضعف قوانین و نبود سازوکارهای حمایتی مؤثر نمود پیدا میکند.
تأخیر در تصویب قوانین جامع منع خشونت علیه زنان، نبود سیستمهای حمایتی قابل اعتماد، و طولانی شدن فرآیندهای قضایی، زنان را از پیگیری حقوق خود دلسرد میکند، این ناکارآمدیها نه تنها عدالت را به تعویق میاندازد بلکه پیامدهای روانی و اجتماعی گستردهای نیز دارد و به استمرار چرخه خشونت دامن میزند.
10ـ خشونت دیجیتال؛ تهدیدی نوظهور در فضای مجازی
افزایش روزافزون استفاده از اینترنت و شبکههای اجتماعی، فضای جدیدی برای ظهور خشونت علیه زنان ایجاد کرده است. خشونت دیجیتال شامل تهدید، آزار، انتشار غیرمجاز تصاویر و اطلاعات شخصی، کنترل رفتاری در فضای آنلاین و حملات کلامی است.
این نوع خشونت میتواند منجر به آسیبهای روانی شدید، انزوای اجتماعی و حتی پیامدهای امنیتی شود.
با توجه به نقش کلیدی فضای مجازی در زندگی روزمره، تدوین قوانین ویژه و آموزش مهارتهای امنیت دیجیتال برای زنان ضروری است.
ضرورت مداخله چندجانبه
خشونت علیه زنان پدیدهای چندوجهی است که ریشه در باورهای فرهنگی، ساختارهای اجتماعی و ضعفهای قانونی دارد؛ مقابله مؤثر با این بحران نیازمند رویکردی همهجانبه و هماهنگ است؛ از اصلاح قوانین و ایجاد سازوکارهای حمایتی گرفته تا آموزشهای گسترده در سطح جامعه و توانمندسازی اقتصادی زنان.
همچنین، تغییر نگرش مردان نسبت به نقش و جایگاه زنان، از طریق آموزش و فرهنگسازی، کلید پیشگیری از خشونت است، بدون این تلاشهای هماهنگ، بحران خشونت علیه زنان همچنان پابرجا خواهد ماند و پیامدهای آن بر سلامت و توسعه جامعه سنگینی خواهد کرد.