«خشونت اقتصادی» سرخترین زخمی که هیچگاه دیده نمیشود
- شناسه خبر: 48745
- تاریخ و زمان ارسال: 14 آذر 1403 ساعت 07:30
- بازدید :

مقدمه:
تلفنم زنگ میخورد. صدای کهنه و آشنا در دل شب از میان هالهای از خاطرات پیچیده به گوش میرسد. یکی از دوستان قدیمیام است. صدای او با لحن شرمآلودی همراه است و از من میخواهد که مبلغی را برایش کارت به کارت کنم.
فرشته را میشناسم و این درخواست برایم بسیار عجیب است، وضعیت مالی او در ذهنم همانطور که بود، ثابت است. با خود فکر میکنم که او کارمند یکی از بانکهای خصوصی است و چرا باید به این مبلغ ناچیز نیاز داشته باشد! گویی در دل این درخواست چیزی بیشتر از خود پول نهفته است.
پول را کارت به کارت میکنم. اما چیزی در عمق ذهنم سنگین میشود. انگار چیزی در سکوتش، در لحنش، در تمام آن شرمندگی عریان شدهاش نهفته است. سوالاتی بیجواب در سرم میچرخد. چند روز بعد، از یکی از دوستان مشترکمان میشنوم که فرشته از روزهای نخست ازدواجش تحت کنترلهای سخت و بیرحم مالی توسط همسرش قرار دارد.
کارت عابر بانکی که دستمزد ماهیانهاش در آن واریز میشود، در اختیار همسرش است. فرشته حتی اجازه ندارد بدون هماهنگی با او، کوچکترین نیازهای خود را برآورده کند، در حالی که برای به دست آوردن آن پول یک ماه تلاش کرده است. شاید برای بسیاری از زنان، این داستان غریب نباشد، اما برای فرشته که در عالم رویاها همیشه در پی آزادی بود، این تحقیر بزرگترین شکنجه است.
هیچ کبودی بر صورت فرشته نیست، اما نگاهش، چشمانش، همان سرخیای است که در عمق رویاهای زنان پنهان است. همان سرخیای که مانند باری سنگین بر دوشها مینشیند، اما هیچگاه به ظاهر نمیآید. این خشونت اقتصادی است!
این خشونت از زبان نمیآید، از دستها نمیآید، بلکه در چشمان، دلها و در تمامی روح آنها مینشیند، خشونتی که تنها کسانی که در دام آن گرفتار شدهاند، قادر به درک آن هستند.
همیشه وقتی از خشونت علیه زنان صحبت میشود زنی با صورتی کبود را تصور میکنیم که شاید هم مورد تجاوز قرار گرفته است یا به خاطر عشق به قتل رسیده است، در خشونت این تنها جسم نیست که از خشونتها رنج میبرد، بلکه روحها نیز در این چرخش بیپایان، بهطور همزمان به اسارت میروند.
خشونت اقتصادی، آنطور که گاهی به نظر میآید، نمیتواند صورتها را کبود کند، اما سرخی را بر گونههای زنان میآورد که هیچگاه دیده نمیشود، جز در دقایق خاموش شبهایی که در آن، افکار تیره در دلهای بیپناهشان میچرخد.
زنانی که حقوق خود را به قیمت آزادی از دست میدهند
این روزها، خشونت اقتصادی مانند طوفانی آرام و بیصدا در دل خانهها، زندگی زنان را تحت تاثیر قرار میدهد؛ یکی از اشکال جدید خشونت علیه زنان، «خشونت اقتصادی» است؛ پدیدهای که در آن، زنان به دلیل شرایط اجتماعی، اقتصادی یا حتی روابط خانوادگی، کنترل مالی خود را از دست میدهند.
حاضرم بمیرم اما مریض نشوم
سارا، زن دیگری است که در دنیای خشونت اقتصادی دست و پا میزند، او در خانوادهای با دیدگاههای سنتی بزرگ شده و دنیایش پر از محدودیتها و احساسات سرکوب شده است او حتی برای خریدهای ساده روزمره مجبور است از همسرش اجازه بگیرد و برای خرید مایحتاج روزانهاش به همسرش وابسته است.
وی میگوید: حتی اگر برای خرید یک بسته شیر یا نان میروم، باید از او اجازه بگیرم. برای خریدهای ساده روزمره هم باید به همسرم وابسته باشم، این وابستگی به نوعی باعث میشود نتوانم در برابر خشونتهای روانی و جسمی همسرم مقاومت کنم.
سارا ادامه میدهد: حتی زمانی که بیمار هستم رنج مضاعفی را تحمل میکنم، چرا که همسرم معتقد است که یک نونخور کمتر بهتر! هر وقت برایم دارویی تهیه میکند ابتدا از گرانی دارو گلایه میکند و سپس با یک بحث ساختگی شروع به داد و بیداد میکند، آن لحظات دوست دارم بمیرم اما به دکتر نروم تا از این عذاب روانی در امان باشم.
همسرم پرهایم را میچیند
پرستو، هنرمند خوشذوقی است که زندگیاش بهطور کامل وابسته به شوهرش است. او برای خریدهای روزانه و حتی مایحتاج ضروری زندگی باید از همسرش پول بگیرد اما برای رهایی از این وابستگی، کسبوکار هنری خانگی راه انداخته است، اما حتی این گام هم نتوانسته شوهرش را قانع کند که او بتواند مستقل عمل کند.
وی میگوید: شوهرم همیشه میگوید که یک زن باید فقط در خانه بماند و حق ندارد مستقل عمل کند. از زمانی که کسب و کار هنری خانگی خودم را شروع کردم باز هم دستبردار نیست؛ به بهانههای مختلف سفارشهایی که میگیرم را خراب میکند یا به بهانه شوخی آنها را از خانه بیرون میکند.
پرستو میگوید: من دیگر خسته شدم، 2 فرزند بزرگ دارم و نمیشود برای هرچیزی از همسرم پول بگیرم که با منت مبلغ کمتری برایم بزند و حتی در این سالها نتوانستم برای خودم لباسی بخرم؛ با این حال دست روی پاهای خودم گذاشتم و بلند شدم اگرچه او پرهایم را میچیند اما من دوباره پرواز میکنم تا به آزادی برسم.
***
شاید تلخترین بخش این زندگیها، حقیقتی است که در پس خشونتها نهفته است؛ این خشونتها بدن زنان را نمیآزارند، اما روح و روانشان را شکسته و در نهایت آنها را در شرایطی قرار میدهد که حتی قادر به اتخاذ تصمیمات ساده و مستقل زندگی خود نیستند. خشونت اقتصادی، همانطور که در ظاهر ناپیداست، بهاندازه هر نوع خشونت دیگری میتواند برای زنان و جامعه آسیبزا باشد. این نوع خشونت، نه تنها بر زنان بلکه بر بنیانهای اجتماعی و خانوادگی نیز تاثیرات منفی خواهد گذاشت.
خشونت اقتصادی، هرچند در ظاهر به نظر نمیرسد که آسیبهای جسمی ایجاد کند، اما به طور جدی به روان و شخصیت زنان آسیب میزند. این نوع خشونت به زنان میآموزد که به خود اعتماد نداشته باشند و خود را در برابر خواستههای دیگران ضعیف احساس کنند.
اما چه زمانی قرار است این مرزهای نامرئی که آزادی اقتصادی زنان را محدود میکنند، برداشته شوند؟!