خانهی دوست کجاست؟
- شناسه خبر: 22880
- تاریخ و زمان ارسال: 2 آبان 1402 ساعت 08:00
- بازدید :

آرزو رضایی انارستانی
نخست: دوستی تهرانی، در زمان دانشجویی در دانشگاه تهران، از من پرسید: قزوین مرکز خرید دارد؟! جواب من آمیخته به طنز بود: خیر! ما قزوینیها مجبوریم برای خرید به تهران سفر کنیم. گذشته از نگاه از بالای بعضی از هموطنان تهرانی به شهرستانها باید قبول کنیم که شهر ما، با وجود پیشینهی فرهنگی غنی، از بسیاری از جهات ضعف دارد.
دوم: در خیابانهایی رو به خزانزدگی که قدم بزنیم، راه به راه بوی قهوه از قهوهفروشیهایی که چندتا چندتا در هر خیابان مشغول فعالیتند، مشام را نوازش میکند. وارد قهوهفروشی کوچکی میشوم تا سرمای عصر مهرماه با فنجانی قهوه گرم کنم. پیرمرد کافهدار، کلکسیون زیبایی از سنگهای زینتی، جمع کرده و در کافهی کوچکش به نمایش گذاشته است. از او دربارهی سنگها سوال میکنم. جواب میدهد تمام آنها را از اطراف شهر قزوین جمع کرده است. کمی از گذشتهی قزوین حرف میزند و میگوید: شهر ما بهترین میراث طبیعی را دارد. سرزمین چهارفصلی که هر کجایش، پهنهای از ثروت و زیبایی است. دلم میگیرد که این مرد اهل دل و با چنین نگاه عمیقی ناشناخته است. فکر میکنم اگر در تهران زندگی میکرد باز هم ناشناخته میماند؟
سوم: نبود مراکز فرهنگی درست و درمان و پیگیر مسائل هنری و ادبی در شهر ملموس است. هر چند که کم و بیش به همت جوانان دوستدار ادب و فرهنگ، مراکزی خصوصی در شهر شکل گرفته اما پای درددل هر کدام از آنها که بنشینیم از گرانی اجاره و عدم حمایت مسئولین شکایت میکنند. با این حال جای خوشبختی است که هنوز، چراغ ادب و فرهنگ را روشن نگه داشتهاند. هر چند که نمیدانیم این چراغ تا کی روشن میماند؟
چهارم: با وجود تورم و گرانیای که از چشم هیچکس پوشیده نیست، خیلی از علاقمندان مجبور شدند که کلاسهای هنری و ادبی را به فراموشی بسپارند. اینجاست که ضعف مراکز رایگان دولتی، بیشتر به چشم میآید. زمانی در حوزهی هنری قزوین، کارگاههای رایگان داستان به همت و سرپرستی آقای علی قانع، نویسنده و مترجم قزوینی برگزار میشد. ولی سالهاست که آن کارگاه خوب به فراموشی سپرده شده است. هماکنون هم به استادی آقای حسن لطفی که افتخاری برای شهرماست، جلسههای رایگان ادبیات و سینما برگزار میشود. ولی متاسفانه به دلیل عدم حمایت واقعی مسئولین، تبلیغات کافی صورت نمیگیرد و خیلی از علاقمندان از این جلسهها بیخبرند.
پنجم: بسیاری از هنرمندان شهر، به دلیل کمبود مراکز فرهنگی مثل کافه کتابهای بزرگی که در تهران وجود دارد، فرهنگسراهایی که به صورت دوازده ساعته به ارائهی خدمات میپردازند، ولی به دلیل عدم حمایت مجبور به مهاجرت به تهراناند. همیشه این نگرانی به وجود میآید که نکند نسل فرهنگپرور و ادبدوست قزوینی، به دلیل دلزدگی و سرخوردگی بازتولید نشوند.
ششم: از خیل قهوهفروشیهایی که مثل قارچ در هر خیابان سبز شدهاند که بگذریم، این شهر نیازمند نگاه مهربانانه به مقولهی فرهنگ است. اگر چه هنوز هستند کسانی مثل استاد حسن لطفی، دکتر قاسم سلیمی (مدیر مسئول انتشارات دکتر سین)، دکتر مافی (مدیر مسئول انتشارات سایهگستر) و افراد بزرگ دیگری که دغدغهی ادب و فرهنگ دارند و به اندازهی خود، حتی بیشتر از توان خود، در این راه میکوشند ولی این شهر نیازمند حمایت دولتی در این زمینه است.
آخر: قزوین، شهر عبید زاکانیها، عارفها و دبیرسیاقیهاست. همیشه باید به پیشینهی فرهنگی نگاه کرد ولی رو به جلو حرکت کرد. بله ما مراکز خرید و قهوهفروشی و سوخاری کیلویی زیاد داریم، اما کافه کتاب چه؟ مرکزی که همیشه، در اختیار دوستداران ادب و فرهنگ و هنر باشد کجاست؟ یک ادب دوست و هنرمند اگر بخواهد جایی را به عنوان خانهی حرفهای خود نام ببرد، باید کجا را معرفی کند. حیف است که این سرزمین پرارزش، از افراد مستعد خالی و جوان قزوینی مجبور به مهاجرت به تهران شود. امیدوارم که نگاه مسئولین کمی عمیقتر و البته مهربانتر شود.