خاطرات یک کتابفروش
- شناسه خبر: 3798
- تاریخ و زمان ارسال: 11 آبان 1401 ساعت 08:00
- بازدید :
کتابفروشی هم موج دارد، مثل دریا. موجهای نامرئی که ما کتابفروشها میبینیم. هر موجی به یک بهانه میافتد توی کتابفروشی. گاهی بلند، گاهی کوتاه. گاهی سطحی و گاهی مواج. بهانههایی مثل شب یلدا، ولنتاین، روز مادر و ..
این روزها موجی متفاوت پیچیده توی دل کتابفروشی که قشنگ است و متفاوت. جوری که احساس میکنی مخاطبت دارد خوش سلیقهگی میکند آنهم با طعم آگاهی.
فکر کنید چقدر این مدت اسم هانا آرنت را میشنوم یا یرواند آبراهامیان و همینطور اسلاونکا دراکولیچ.
من هم به سبک خودم سوار این موج شدم. مشغول خواندن بودم که خانمی هم سن خودم خواست کتابی را سرچ کنم. موجود نداشتیم. نگاهش به کتاب توی دستم بود.
ـ پرسید: شما چه میخوانید؟
ـ بیوهها.
ـ در مورد چی هست؟
ـ خب باید اول از نویسندهاش بگویم بعد داستان کتاب را. “آریل دورفمن” از انقلابیهای شیلی هست که علیه پینوشه حاکم دیکتاتور شیلی فعالیتهای سیاسی داشته و به دلیل ترس از سانسور یا معدوم شدن کتاب، قصد داشته کتاب را به زبان دیگری ترجمه و چاپ کند اما به دلیل سختیهایی که وجود داشته از انجام آن صرف نظر کرده است. اما در نهایت برای احتیاط بیشتر مکان داستان را یونان قرار داده و دوره زمانی مشخصی هم برایش تعیین نکرده است. با این وجود رمان بیوهها داستانی است که در هر کشوری و هر زمانی قابل درک و تصور است.
داستان در روستایی اتفاق میافتد که مردانش شبانه ربوده میشوند و دیگر اثری از آنها در جایی یافت نمیشود، مگر جسدی که هر چندوقت یکبار به رودخانه میافتد و توسط همسران و زنان روستا یافت میشود.
پلیس در واقع پاسخگو و یا حتی در جستجوی این مردان مفقود شده نیست و تمام سعیاش در انکار رابطه بین این اجساد و دولت و نیروهای امنیتی است. اما این مسئله که حتی اجازه شناسایی و دفن این اجساد را هم به زنان روستا نمیدهد و منجر به طغیان زنی میانسال به نام سوفیا میشود که پدر، همسر و پسرانش مفقود شدهاند.
حرفهایم که تمام شد بدجوری توی فکر بود. کتاب را خواست تا تورق کند. پرسید:
ـ میتوانم بردارمش؟
ـ حتما.
ـ شما چی؟
ـ بقیهاش را وقتی مجددا کتاب را شارژ کردیم، میخوانم.
وقتی میرفت همچنان مشغول تورق بود و من به سوفیا فکر میکردم که آیا موفق میشود ردی یا اثری از عزیزان مفقود شدهاش بیایبد!