حیات دوباره بر کالبد پلاک ۱۳۴
- شناسه خبر: 35431
- تاریخ و زمان ارسال: 30 اردیبهشت 1403 ساعت 07:30
- بازدید :
رومینا اسماعیلیپور
سراغ کوچهی پنجم که میروم برای پیدا کردن خانه کمی مستاصل میشوم. اکثر خانهها با بافتی قدیمی در کوچهای نسبتا تنگ که رو به عریضتر شدن میرود با صلابتی هر چه تمامتر قد برافراشتهاند.
تقریبا دم ظهر شده؛ سایهی خانهها که بر کوچه پهن میشود، فضایی چشمنواز را برایم میآفرینند.
به انتهای مسیر که دو راهی میشود میرسم و به سمت چپ کوچه تغییر مسیر میدهم؛ در انتهای کوچهی باریک دیگری پیدایش میکنم.
خانهی پلاک ۱۳۴ ….
خانهای در مجاورت ساباط کهن شهر با ۱۵۰ سال قدمت که از دوران قاجار برایمان به یادگار مانده و به عنوان میراث ملی ثبت شده بود؛ اما در نهایت در نیمه شبی تلخ به تاریخ ۲۶ مهرماه ۱۳۹۹به دست افرادی ناشناس آخرین برگ دفتر زندگیاش نیز ورق خورد و برای همیشه سایه و پناهش را از رهگذران این اهالی دریغ کرد.
حال جلوی ساباطی میایستم که به نظرم به پاس سالها ایستادگی و قدردانی از ساباط کهن شهر که جای آجرهای بند زدهی قدیمیاش، همیشه برایمان خالی خواهد ماند ساخته شده و یاد آن را برایمان سبز و روشن نگاه میدارد.
در خانه پلاک ۱۳۴، ۳ خانواده زندگی میکردند. شغل اجداد ساکنان این خانواده کشاورزی بوده که با گذشت زمان به کار در بازار روی آوردند.
در هر ۳ پهلوی حیاط ۳ اتاق در دو طبقه به چشم میخورد.
شاهنشین خانه و اتاقی که در ضلع غربی قرار گرفتهاند مراحل اتمام مرمت را پشت سر میگذراند و اتاق دیگری که در ضلع شرقی بنا است همچنان در انتظار احیا به سر میبرد.
خانم رضایی که این خانه را از مالک خریداری کرده در یکی از صحبتهایش اشاره میکند: من در محلهی عبیدزاکان متولد شدم.
در کوچهی ما همه خانهها قدیمی بود.
بعد از مدتی شروع کردند به ساختن خانههای جدید؛ من همیشه از این موضوع ناراحت میشدم. و دلم میخواست آدم قدرتمندی باشم تا اجازهی قتل عام این خانهها ندهم.
اما خب من این قدرت را نداشتم. گاهی کنار پنجره مینشستم و برای تخریب این خانهها و حیاط و اتاقهای تو در تویشان اشک میریختم.
تا اینکه رفتم دانشگاه و در حوزه گردشگری شروع به فعالیت کردم. همیشه در تدریسهایم خاطرنشان میکردم که خانهی پدربزرگ و مادربزرگ و خانههای قدیمیتان را حفظ کنید.
تا اینکه یکی از خانومهایی که سرکلاسهایم بود؛ خانوم صدیقه رضایی تصمیم گرفت خانه را بازآفرینی کند. به من هم پیشنهاد خانهی ۱۳۸ را کرد و گفت: «اینجا دالانی دارد که اهالی چندان از وجودش رضایت ندارند. تا اینکه دور هم جمع شدیم و تصمیم گرفتیم این خانه را زنده کنیم.»
خانه را به سختی خریداری کردیم و چند گروه داوطلب به کمک ما آمدند.
دلم نمیخواهد که این خانه در جریان مرمت خیلی تغییر کند و قصد دارم همان شکل اولیه را کم و بیش حفظ کند. اما در عین حال باید مقاوم باشد و برای کسی تهدیدی ایجاد نکند.
از زیباییهای این خانه، این هست که زندگی کرده؛ یعنی نخواسته خیلی در گذشته باقی بماند و یا اصراری برای مدرنتر شدن داشته باشد.
من فکر میکنم این خانه بیان میکنه که من همینیام که هستم؛ با قدرت ایستاده و خیال عقبنشینی هم ندارد.
همراه آقای کاظمی مسئول مرمت خانه، نگاهی به اطراف میاندازیم.
خانه پلاک ۱۳۸ نزدیک به ۲۰۰ ـ ۳۰۰ سال زندگی را پشت سر گذاشته؛ در دورههای متفاوتی مرمت و حتی قسمتهایی هم به آن اضافه شده است.
قسمت شرقی حیاط که اتاقیست در دو طبقه و همچنان مرمت نشده آجرهای دوران پهلوی را دارد.
در سمت غربی درست زیر اتاقها دو طاق و قوس مرمت شده دیده میشود که از زیر لایههای زیرین سر درآورده و مراحل احیا را پشت سر گذاشته است.
در این قسمت غربی اتاقها به نظر میرسد که در دورهی پهلوی مراحل مرمت را پشت سر گذاشته؛ اما قسمت شاهنشین خانه با همان آجرهای قاجار، همچنان اصالت خود را به زیبایی هر چه تمامتر حفظ کرده است.
کاظمی برایم توضیح میدهد: در جریان مرمت، وقتی مشغول کندن حیاط خانه بودیم با سه سنگ فرش از سه دورهی تاریخی متفاوت برخوردیم!
قسمت سطحی که کاشی بود اما در قسمتهای زیرین آجر فرش و قسمتهایی قلوه سنگ پیدا کردیم که ساخت هر یک از آنها تقریبا ۱۰۰ سال با هم اختلاف دارد.
در قسمت شاهنشین خانه، چندین و چند طاقچه وجود داشته که با مهرکاریهای به جا مانده میتوان حدس زد که از گچکاریهای مرسوم احمدشاه و پهلوی باشد.
احتمال میرود که سقف شاهنشین با قاببندیهای چوبی در گذشته تزئین شده باشد که البته در حال حاضر هیچ نشانی از آن باقی نمانده است.
درست در قسمت زیرین شاهنشین خانه آب انبار بزرگی قرارگرفته که بنا به خواست مالک خانه خانم احسانی به تازگی تخلیه شده و قرار است همراه سایر قسمتهای دیگر خانه به یکدیگر متصل شده و کاربری جدیدی داشته باشند.
راه باریک کوچکی که به سمت آب انبار کشیده شده است را میبینم. در این راه باریک از طریق لولههای سفالی آب قنات که از کوچه سرازیر میشده؛ مستقیم به داخل آبانبار وارد میشده. وارد زیرزمینی که زیر شاهنشین خانه است میشوم چندین و چند طاق آجری از تنها تزئینات این قسمت به شمار میآید؛ اما یکی از نکات جالب وجود پاشیر در گوشهای از زیرزمین است.
پس از آنکه آب قنات در آب انبار ذخیره میشده به وسیلهی شیر آبی که در پاشیر وجود داشته مورد استفادهی آب شرب اهالی خانه قرار میگرفته است.
به قسمت انتهای زیرزمین قسمت شاهنشین که میرسم با دیواری که به تازگی آجرش را کشیدهاند مواجه میشوم.
حدس میزنم که به طور حتم پشت این دیوار باید به مسیر دیگری راه مییافته و حدسم درست از آب در میآید.
کاظمی برایم توضیح میدهد: این قسمت خانه به حیاط دیگر و خانهی دیگری راه پیدا میکرده است.
به سمت دیگر زیرزمین میرویم و با دیوار تازه چیده شده دیگری درست مانند همین قسمت مواجه میشویم.
در پشت هر یک از این دیوارها خانههای دیگری قرار داشته که جزئی از خانهی پلاک ۱۳۴ بوده اما در دورههای متفاوتی، آن خانهها به فروش رفته و کاملا تخریب شدهاند. خانههای جدیدی بر روی آن بنا شدهاند و حال هیچ اثری از خانههای قدیمی بر جای نمانده است.
در کنار حوض خانه قسمت کوچکی که با چند الوار کوچک پنهان شده میبینم.
این قسمت دربندار حیاط بوده؛ پس از بارش برف و باران آبی که در این قسمت از حیاط جمع میشده در حوض خانه به وسیله تلمبه تعبیه شده در حوض برای شستوشو و مصارف غیرشرب استفاده میشده است.
قبل از اینکه سراغ به اتاقهای ضلع شرقی بروم؛ به زیرزمینی که در این قسمت از خانه ساخته شده سری میزنم.
وارد مسیر باریک و کمی تو در تو میشوم که از زیر حیاط و دربندار حیاط عبور کرده و در انتها به آبانبار شاهنشین خانه میرسد. البته بین این دو قسمت دیوار کوتاهی کشیده شده اما کاملا به یکدیگر راه دارند.
کاظمی میگوید: این مسیر در گذشته وجود نداشته و بنا بر تصمیم خودمان این قسمت جدید را به خانه اضافه کردیم.
هوای این قسمت خنک است. بوی نم به مشامم مینشیند و برعکس آبانبارهای قدیمی که بوی نمشان کمی بر سینه سنگینی میکند؛ لطیف و دلنشین است.
چشمهایم را میبندم و دست به دیوار میکشم.
از روزنههای کوچک و بزرگ، آفتاب نرم و ملایم داخل میآید و ذرات معلق هوا را آشکار میکند.
قرار است که در آینده از این فضا برای اتاق بازی بچهها و یا موزهی عروسکها استفاده شود.
فضای پیچدرپیچ زیرزمینها و راههایی که ورای خانه به یکدیگر و یا محیطی که به بیرون از خانه منتهی میشود پیدا میکنم برایم دور از ذهن و عجیب است.
یکی دیگر از نکات جالب خانه این هست که برخلاف آنچه انتظارش میرود دیوارهای ساخته شده بر زیرزمین ضلع شرقی و آب انبار متعلق به این خانه نیست!
بلکه دیوارهای خانه مجاور پلاک ۱۳۴ است که درب هر یک در کوچههای مجاور باز میشود و همین نشاندهندهی این است که این خانهها روزگاری جزئی از همین پلاک بوده …
فضای اتاقها کوچک و عاری از هرگونه تجملات به چشم میرسد.
وسایل قدیمی از جایجای خانه توسط خانم احسانی با دقت و ظرافت هر چه تمامتر جمع شده و در کنار یکدیگر چیده شدهاند.
از کوزههای کوچک و بزرگی که پشت پنجره چیده شده تا لحاف و تشکهایی که روی هم انباشته شدهاند و لایهی نازکی از خاک روی آنها را پوشانده و در بستر مشتری بهم متصلشان کرده است.
از حیاط نگاهی اجمالی به سرتاسر اتاقهای دور حوض میاندازم.
کاظمی برایم تعریف میکند: در بخشی از زیرزمین ضلع شرقی آغل وجود داشته؛ از مسیر ساباط و دالانهایی که در انتها به درب دیگر خانه منتهی میشده چهارپایان وارد حیاط میشدند و مستقیم به همان ضلع شرقی هدایت میشدند.
تصور میکنم ساکنان قبلی این خانه همچنان زنده هستند.
دختری کنار حوض مینشیند با دستهای کمی یخ بستهاش تلمبه را به کار میاندازد و با حسرت نگاهی به تلی از ظرفهای انباشته مقابلش میاندازد.
صدای خندههایی که از اتاق شاهنشین میآید و یک نفر عروس میشود.
صدای دویدن بچهها در حیاط و …
بله، خانهی پلاک ۱۳۴زنده است و قصد عقبنشینی هم ندارد.
بلکه با تداوم و صبوری بیشتر از قبل میزبان ساخته شدن خاطرات و لحظات تلخ و شیرین دیگر است.