جدال پرورشی خانواده و دولت
- شناسه خبر: 3365
- تاریخ و زمان ارسال: 3 آبان 1401 ساعت 07:54
- بازدید :
به نظر میرسد یکی از مهمترین برنامههای نظام باید بازگشت وظیفه تربیت نسل، از حکومت به خانواده باشد.
هیچ دولتی در دنیا وظیفه تربیت عقیدتی کودکان و نوجوانان را ندارد. آموزشهای دولتی برای حفظ و تندرستی فردی وجود دارد. اما هیچ دولتی در دنیا به شهروندانش آموزش عقیدتی نمیدهد؛ زیرا طبیعت، وظیفه تربیت و پرورش را به خانواده سپرده است.
به نظر نگارنده مهمترین دلیل بحران اخلاقی و فرهنگی که امروز دچار آن هستیم؛ انتقال وظیفه تربیت از خانواده به دولت است.
ممکن است بگوئید خانواده کار خودش را بکند و دولت کار خودش را. اما بنا به دلایلی که خواهیم گفت؛ تصدی دولت به تربیت کودکان و نوجوانان باعث میشود این مسئولیت بنا به دلایلی کمکم از خانواده سلب شود.
در کشورهای کمونیستی شاهد بودیم که وقتی دولت جای خانواده را گرفت؛ آموزههایش نه تنها آموخته نشد؛ بلکه به عکس خود تبدیل شد. وضعیتی که در کشور ما هم دارد تکرار میشود.
£
تربیت و عمل فرهنگی دو وجه مهم دارد که هیچکدام بدون دیگری کامل و اثرگذار نیست. این دو وجه اول حمایت است و دوم هدایت.
هر انسانی زمانی تحت تربیت قرار میگیرد که اول حمایت شود؛ سپس هدایت گردد. معنای این هر دو بسیط و بدون استثناء است.
حمایت یعنی پارادوکس مهر مادری که وقتی بچه را تنبیه هم میکند؛ باز هم کودک به دامان مادر پناه میبرد. حمایت بدون مرز، یعنی اگر جوان خلاف هم کرد؛ برای خروج از عواقب آن حمایت شود. تا بر اثر هدایت، دوباره آن اشتباه را تکرار نکند و این تنها راه اثرگذاری تربیتی است و تنها نهادی که میتواند حمایت بدون مرز و سپس هدایت کند؛ خانواده است و نه دولت. به طوری که گاهی حمایت غریزی خانواده از جوانش باعث میشود که خانواده در برابر دولت قرار بگیرد. چون نمیتواند فرزندش را، حتی اگر خلافکار باشد؛ در برابر نهاد دولتی بدون حمایت رها کند. این یک بحث بسیار مهم و اساسی است. روانشناسان میگویند اگر کودک توسط والدین در مقابل خطرات بیرونی حمایت شود؛ هرگز گرفتار اعتیاد و خلافهای دیگری که لااقل منافعش را حفظ نمیکند، نمیشود.
از اول انقلاب متاسفانه تاکنون تربیت «ممانعتی» و نه «حمایتی ـ هدایتی» دولت، عمیقترین اثرات منفی فرهنگی را در نسلهای بعد به جای گذاشت. اگرچه افراط اوایل انقلاب در گذر زمان تا حدودی تعدیل شد.
دختر و پسری که با هم در پارک قدم میزدند؛ یا زن و مردی که در خودرو تنها نشسته بودند؛ حتی آن اوایل نواری که داخل خودرو گوش میکردند؛ توسط ضابطین حکومت رصد میشد و گاهی جلب و احضار میشدند و خانوادهها یا خود به حمایت میرفتند یا کلانتریها آنان را فرا میخواندند.
والدین در چنین شرایطی چه میکردند؟ قطعا از فرزندشان حمایت میکردند یا خلاف را انکار میکردند یا آن را عادیسازی میکردند تا فرزندشان را نجات بدهند. یا به التماس میافتادند و تعهد میدادند تا فرزندشان را آزاد کنند و همه این مسایل باعث میشد و میشود که خانواده در عمل خلاف، از فرزندش دفاع کند!
در حالی که اگر خانواده خود در مقام دادگاه یا ضابط بخواهد خلاف فرزندش را اصلاح کند؛ از آن دفاع نمیکند. بلکه فرزندش را مورد حمایت قرار میدهد تا از عواقب آن رها شود. تفاوت معنایی دفاع و حمایت، همهی آن چیزی است که راقم سطور میخواهد عنوان کند.
اگر مادری متوجه شود که دخترش با پسری دوست شده است؛ روز اول او را مجازات نمیکند. یا حتی ممکن است به همسرش اطلاع ندهد! بلکه با حمایت از دخترش، کمکش میکند که کار درست را انجام بدهد.
همه دخترها و پسرها چنانچه با مشکلی مواجه شوند؛ یا مرتکب خلافی، برای حلش به جای فرار، حتی به مادر یا پدر رجوع میکنند. چون میدانند آنان حامی و نزدیکترین دوستداران آنان هستند. اما هیچ فرد خلافکاری خودش را به کلانتری معرفی نمیکند تا مورد مجازات قرار بگیرد. چون مورد مجازات قرار میگیرد! نه حمایت.
در تربیت، همواره روابط عاطفی اصلی ترین وطیفه را دارد و روابط عاطفی در خانواده ایجاد می شود. نه در کلانتری و دولت.
بپذیریم که شالودههای اعتقادی، قبل از انقلاب در میان جوانان محکمتر از اکنون بوده است و حقیقت با نپذیرفتن ما تغییر نمیکند.
به نظر نگارنده مهمترین علتش این بود که حکومت کوچکترین اقدامی در جهت تربیت اعتقادی و فکری جوانان نمیکرد و فقط خانواده به این مهم میپرداخت.
تربیت دینی در خانواده بود و مسجد. ما آن را از خانواده به دولت و از مسجد به مدرسه انتقال دادیم. تفاوتش این است که جوان، مسجد را با پای خودش و به خواست خودش میرود و مدرسه برایش فقط انجام وظیفه است.
تعلیمات دینی قبل از انقلاب درسی بود در حد انشاء و جغرافیا اما امروز تعلیمات دینی و پرورشی و نظارت مدرسه چنان سخت و محکم است که جوان را فراری داده است.
حکومت دینی به نظر میرسد از طریق تقویت مساجد و فراهم کردن زمینههای اقتصادی و مادی زندگی مردم بهترین اثر را میتواند بگذارد و صد البته اجرای حدود و مقررات منبعث از شریعت. تا خانوادهها، خود با حمایت و هدایت، به تربیت فکری و اعتقادی فرزندانشان مبادرت ورزند. نه اینکه دولت کار اصلیاش یعنی اقتصاد و تولید و اشتغال و غیره را رها کند و بچسبد به تربیت ممانعتی مردم.