جایگاه فرهنگ در اقتصاد
- شناسه خبر: 34238
- تاریخ و زمان ارسال: 11 اردیبهشت 1403 ساعت 07:30
- بازدید :
وحید حاجسعیدی
اقتصاد مقولهای پیچیده، بیرحم و چند لایه است که عمدتاً با مولفههای نرم میانه چندانی ندارد و بیشترین اثرپذیری را از مولفههای خشن و به اصطلاح مردانه دارد.
فلذا یافتن حلقه مفقودهای به نام فرهنگ در این مدیوم کمی دور از ذهن به نظر میرسد و حتی کارشناسان فرهنگی در گذشته نمیتوانستند رابطه قابل تاملی را بین این دو پدیده اجتماعی کشف یا ایجاد کنند.
این ناهمگونی تا جایی پیش رفته بود که برخی اقتصاد و فرهنگ را خطهایی موازی قلمداد میکردند و امکان به هم رسیدن آنها را تا حدود زیادی ناممکن میدانستند.
اما به مرور و با پر رنگ شدن تاثیرات فرهنگ بر سایر مقولات، شاخه اقتصاد فرهنگی نیز به وجود آمد. اقتصاد فرهنگی شاخهای از علم اقتصاد است که به بررسی رابطه فرهنگ با نتایج اقتصادی میپردازد. این علم به دنبال این موضوع است که آیا اساساً فرهنگ برای پیامدهای اقتصادی اهمیت دارد یا خیر و چه ارتباطی با نهادهای اقتصادی دارد.
کارشناسان این حوزه بر این باورند همانطور که گفتمان اقتصادی و عملکرد سیستمهای اقتصادی در یک بافت فرهنگی عمل میکنند و تاثیرات فراوانی بر سیستم فرهنگی القاء میکنند، عکس آن نیز صادق است. روابط و فرآیندهای فرهنگی نیز میتوانند در یک محیط اقتصادی وجود داشته باشند و آنها را میتوان در قالبهای اقتصادی گوناگون تفسیر کرد.
از سویی هم شواهد در سطح اجتماعی و هم در سطح فردی نشان میدهد که نهادهای اقتصادی، سیاسی و … یا به عبارتی همان فاکتورهای غیرملایم جامعه، تنها عوامل تعیینکننده توسعه اقتصادی نیستند و عوامل فرهنگی نیز نباید نادیده انگاشته شوند.
با این حال باید اذعان داشت تاثیرپذیری فرهنگ از اقتصاد به مرتب سریعتر، آسانتر و کم هزینهتر از تاثیرپذیری اقتصاد از فرهنگ صورت میپذیرد.
امروزه با نمایش یک تبلیغات چند ثانیهای در رسانهها میتوان ذائقه مردم را به شکلی عجیب و غیرقابل باور تغییر داد ولی اگر متولیان فرهنگی جامعه تلاش کنند با فراگیر کردن مطالعه یک کتاب یا یک پوشش سنتی بر اقتصاد کشور یا حتی یک استان تاثیر بگذارند، صرف سالها زمان نیاز است!
با این حال تجربه اقتصادی موفق برخی کشورها در چند دهه اخیر که تحت تاثیر مستقیم عناصر فرهنگی به وقوع پیوسته است، به روشنی نشاندهنده اهمیت و جایگاه قابل اعتنای فرهنگ در پیشرفتهای اقتصادی است.
در حقیقت آموزههای فرهنگی و اخلاقی سرشار از عناصری هستند که در صورت برنامهریزی بلندمدت و نهادینه شدن آنها در جامعه، میتوانند در اقتصاد تحول ایجاد کنند.
عناصری نظیر اعتقادات مذهبی و درونی، وجدانکاری، ارزشکاری، نوعدوستی، گذشت، دیگرخواهی، ارزشگذاری علمی، نظم و انضباط و … در کنار وضع قوانین منبطق با اخلاقیات و اصول انسانی زمینه سالمسازی فعالیتهای اقتصادی و به تبع آن توسعه اقتصاد را فراهم میسازند.