تکریم ارباب رجوع!
- شناسه خبر: 37155
- تاریخ و زمان ارسال: 26 خرداد 1403 ساعت 07:30
- بازدید :

بر کام خشک ما به حقارت نظر مکن
ما هم رفیق ساغر و پیمانه بودهایم
مصطفی حاجیکریمی ـ دبیر بازنشسته و باغدار سنتی
پس از فوت زندهیاد شادروان پدرم حاج شعبان حاجی کریمی باغدار سنتی شهر قزوین، پرچم باغهایش به ناچار توسط بنده برافراشته ماند و برای امورات باغهای پدری باید به ارگانها و سازمانهایی که دستاندرکار امورات باغستان سنتی بودند مراجعه میکردم تا کار مورد نظر را رفع رجوع نمایند. به منشی محترم، خودم را معرفی میکردم و کارم را توضیح میدادم. بسیاری مواقع میگفت: «مدیریت، جلسه دارد … و یا میگفت: مدیر گفتند صبر کنید …»
بنده هم که بزرگ شده باغستان و طبیعت بودم و صبر را بسیار تجربه کرده بودم، صبر میکردم اما بسیاری از مواقع این صبر لبریز میشد. دوباره به منشی میگفتم شاید آقای مدیر فراموش کرده ارباب رجوع دارد … خلاصه بعد از ساعاتی وارد اتاق ریاست میشدم و میدیدم با فردی و یا چند نفر از دوستانشان در حال خوش و بش هستند و دارند از هم خداحافظی میکنند. در این مواقع میرفتم به 40 الی 50 سال پیش که در آموزشگاهها و مدارس چند سالی معاون و مدیر بودم و سعی میکردم در حد وظایفم کار مردم را انجام بدهم. بههرحال میز و صندلی که به افراد دادهاند به خاطر اربابرجوع میباشد. اگر ارباب رجوع نباشد نیازی هم به مدیر نیست و یا اگر این باغهای سنتی نباشند این چند سازمان و ارگان و مدیر مربوطه چه اموری را باید اداره کنند؟
اندکی از مدیران محترم که بر منصبی هستند، پس از معرفی به عنوان «باغدار» انسان شریفی که خسته از تمامی کمبودها غیرتمندانه باغها را حفظ کرده؛ بهگونهای برخورد میکنند که نگاهشان متاسفانه از بالا به پایین است. پس از معرفی البته برخورد بهتر میشود. حدود سی و چند سال بنده در روزنامه ولایت به بهانههای مختلف و بر اساس دغدغههای باغستان و فرهنگی شهر قلم زدم و روزنامه ولایت هم لطف نموده و مطالبم را چاپ کرده است. بیش از سن همین مدیران عزیز و فهیم فقط سابقه تدریس داشتهام. بسیاری اوقات نوشتههایم برای این باغستان رو به نابودی همراه با اشک و آه بوده و البته هزاران بار نگران از آینده باغستان.
ستونی را به عنوان معلم در روزنامه ولایت داشتم که آنجا مطالب بنده را چاپ میکردند و سپس صفحه اندیشه مربوط به صفحه فرزندم پوریا حاجیکریمی در روزنامه ولایت.
متاسفانه تعداد اندکی از مدیران عزیز وقتی نام باغدار و باغکار را میشنوند فکر میکنند ما نه سواد داریم و نه شهر را دیدهایم و به گونههای کار درخواستی را از سر باز میکنند که فقط اتلاف زمان بوده و هیچ نتیجهای دریافت نمیشود.
در جوامع پیشرفته که البته بسیاری از همین اندک مدیران عزیز حرفش را میزنند تعالی جامعه و پیشرفت کشور در پاسخ به همین دغدغههاست. به بیان مرکز آمار ایران بهرهوری ما در کشور مناسب نیست و علت این بهرهوری پایین همین نگاه است.
افزایش این بهرهوری توسط بنده در لباس معلمی در گذشته و حال در لباس باغداری، شما مدیر عزیز در لباس خادمی به مردم، فرزندان بنده در لباس خدمت به دانشجویان و اساتید دانشگاه و در حوزههای مختلف همه افراد در مناصبی که هستند ایجاد میشود و البته و صد البته که برآورده کردن خواستههای قانونی و منطقی.
چه زیبا گفت مولایم امام علی (ع) که «آنچه از علم بالاتر است تجربه است.»
برای یکبار هم که شده مدیران عزیز و فهیم که سهمی در برآورده کردن خواستههای قانونی برای حفظ و احیای باغستان این شهر عزیز و پرافتخار دارید چه بومی و چه غیربومی، بیایید واقعا و بدون تعارف و شعاردادن وظایفمان را مرور کنیم و بدانیم علت مراجعه اربابرجوع در هر کسوت و پیشینهای فقط و فقط دغدغه حفظ باغستان است. تمام این جلسات و پشت درب نگهداشتن اربابرجوع توسط شما مدیر عزیز که البته تا حدودی هم ممکن است درست باشد، باید برای نتیجه بخش بودن باشد و آثار بهجا مانده از ماست که در آینده در نزد خداوند و آیندگان عملکرد ما را نشان میدهد. اگر کار برای خدا و کسب رضای خلق خدا باشد ماندگار میشود و اگر غیر از این باشد و ذرهای ریا در آن وجود داشته باشد خسران مضاعف است. این را بنده میگویم که با کولهباری از تجربه در همین مناصب قرار گرفتهام و الحمدا… سربلند هستم که در حد وظایف قانونی خودم با تمام توان ادای دین نمودهام. انشاءا… تمامی مدیران و مسئولین شریف هم به این امور واقف هستند و این دلنشوته تلنگری اول به خود بنده و سپس به دیگران باشد که:
«دلا چنان معاش کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دست دعا نگهدارد»