تبلیغاتی که جدایی را رقم میزنند
- شناسه خبر: 52177
- تاریخ و زمان ارسال: 7 بهمن 1403 ساعت 07:30
- بازدید :

آرزو سلخوری
وقتی آهنگ پیامک در گوشی به صدا در میآید، کسی نام تو را چنین آشنا خطاب میکند و «جانی» چسبیده به نامت از پشت صفحه نمایش میدرخشد، شاید حتی به یاد نیاوری که در آن طرف دنیا، در دنیای دیجیتال، پیامهای تبلیغاتی پیوسته در حال پرسه زدن در میان هر لحظه و هرحس تو هستند.
اما در دل یک خانه، زمانی که این پیامهای بیصدا به یک کشمکش پرشور تبدیل میشوند، شاید زندگی مشترک، به آرامی در دام تردید و بیاعتمادی گرفتار شود. در ادامه روایت زنان و مردانی را میخوانید که پیامهای تبلیغاتی زندگیشان را دگرگون کرده است، شاید این روایات شما را به فکر فرو ببرد که آیا در دنیای امروز، رابطههای انسانی هنوز از هشدارهای دیجیتال در امان هستند؟
نرگس: یک پیام نخوانده، یک دریا از بیاعتمادی
نرگس هیچوقت تصور نمیکرد که یک پیامک تبلیغاتی بیارزش، میتواند زندگیاش را به بحران بکشد. یک شب، وقتی همسرش به گوشی او نگاه میکرد، ناگهان با دیدن پیامکهایی که باز نشدهاند، رفتارش تغییر کرد. نگاهش سنگین و پر از پرسش بود. «چرا این پیامها رو نمیخونی؟» صدای او در اتاق پیچید. در دل نرگس به سرعت صدای زنگ خطر به گوش رسید، با کمی نگرانی گفت: «تبلیغات است، چیزی نیست که نگرانی داشته باشی.»
اما در چشمان شوهرش، چیزی غیر از اعتماد درخشید، بدون اینکه پیامها را باز کند، آنها را با صدای بلند می خواند: «نرگس جان خیلی وقته ازت خبری نیست»، «نرگس عزیز هنوزم نمیخوای به ما سر بزنی»، «ویلای آخر هفته جوره، آمادهای؟» همسرش ادامه میداد و دیگر صدایش به فریاد رسیده بود.
انگار که در دل نرگس چیزی ترک خورد. این پیامکهای تبلیغاتی ساده، برای او که پیشتر در روابطش همیشه احساس امنیت میکرد، به یک دانه درشت تبدیل شد. پیامهای بیارزشی برای نرگس که به چشم همسرش، پر از رمز و رازهای نخوانده بودند.
از آن روز به بعد، حتی سادهترین پیامکها به تهدیدی برای او تبدیل شدند که نمیتوانستند در برابر هم بایستند. نرگس میگوید: «همیشه پیام که میآمد آن را پاک میکردم یا سرشماره را مسدود میکردم که مبادا دوباره نیاز به توضیح باشد. هر روز فقط دروغهای کوچک بود که سعی میکردم بپوشانم. اعتماد ما بهسرعت شکسته شد و دیگر هیچ چیز مثل قبل نبود».
سمیه: وقتی شک، یک بیماری را تشدید میکند
سمیه زن جوان و رنگ پریدهای است که به همراه همسرش به یکی از کلانتریهای سطح شهر مراجعه کرده است؛ او با لحنی که هنوز در آن صدای اضطراب و پریشانی به وضوح احساس میشود، میگوید: «آن روز، پیامکی از یک شماره ناشناس به گوشیام رسید. «به یاد تو هستیم، همیشه منتظریم.» وقتی شوهرم این پیام را دید، چشمانش مانند آیینهای شکسته به نظر میرسید. او فردی است که از اختلال دو قطبی رنج میبرد، و این پیام برای او نه تنها یک تبلیغ، بلکه یک نشانه از خیانت به شمار آمد.
در آن لحظه، سمیه تمام تلاشش را کرد که توضیح دهد این فقط یک پیامک تبلیغاتی است. اما در چشمهای شوهرش، دنیا در حال فروپاشی بود، او نمیتوانست باور کند. دیگر هیچچیز برایش مهم نبود جز آن سرشماره ناشناس.
بعد از آن، همسرش نه تنها با او شروع به بحث کرد، بلکه به جرم خیانت از او شکایت کرده و گفت که چنین پیامی فقط میتواند از کسی باشد که با او در ارتباط است. سمیه لحظه به لحظه درگیر وضعیت بحرانیتری شد و این حادثه، وضعیت روحی همسرش را تشدید کرد.
«سمیه در حالی که قسم میخورد خیانتی در کار نیست سعی دارد بیگناهی خودش را ثابت کند، مامور کلانتری تاکید میکند این سرشماره تبلیغاتی است اما مرد نمیخواهد باور کند و فکر میکند او هم با زنش همدست است؛ اصرار به شکایت دارد و او را به پلیس فتا هدایت میکنند. در حالی که سمیه در تلاش است بیگناهی خود را ثابت کنند به پلیس فتا میروند»
من به سمیه فکر میکنم و اینکه چطور میتوانی به کسی که روز به روز باورهایش تغییر میکند، ثابت کنی که حقیقت همیشه ساده است؟
یک پیامک و صدای تردیدهایی که هیچوقت فراموش نمیشود
مریم میگوید: آن شب، وقتی از خواب بیدار شدم و به گوشی همسرم نگاه کردم، اعلان پیامکی با عنوان «فرهاد عزیزم، منتظرت هستم امشب» روی صفحه ظاهر شده بود. قلبم تندتر از همیشه زد. در یک لحظه، همهی آن احساسی که داشتم، به یک تردید تبدیل شد.
دیدن این پیام روی صفحه گوشی همسرم، حتی بیشتر از یک آزار ساده بود. فرهاد همیشه به عنوان مردی قابل اعتماد برای من بود اما رمز گوشیاش را نداشتم و تا صبح درگیر سوالات بیپایانی در ذهنم بودم و بارها او را در حال خیانت تصور کردم، شبهایی که کشیک بود آیا به من خیانت میکرد!
صبح فرهاد گفت که «این فقط تبلیغات است»، اما نمیتوانستم باور کنم با اینکه میدانستم درست میگوید اما صحنههایی که در سرم پرورانده بودم به من اجازه آرامش نمیداد؛ دیگر نمیخواستم به او اعتماد کنم؛ به مرور زمان فرهاد دیگر خسته شد و میگفت نمیتواند با کسی که از هر چیزی ترس دارد، زندگی کند، باورم نمیشود زندگی عاشقانهای که در پیش داشتیم با یک پیام تبلیغاتی به پایان رسید.
این روایتها تنها نمونهای از مشکلات پیچیدهای هستند که میتوانند از جرقههای سادهای چون پیامهای تبلیغاتی در دنیای دیجیتال شکل بگیرند. در جهانی که هر لحظه یک پیام جدید، یک خبر جدید، یک اعلان جدید میآید، روابط انسانی، به سادگی از دست میروند. ما باید بیشتر از همیشه نسبت به ارتباطاتمان هوشیار باشیم.
شاید ارسالکننده این پیامها که به نظر خودشان خلاق و به دنبال ایجاد صمیمیت با مشتری هستند، به این فکر نمیکنند که پیامهایی که به ظاهر بیضررند، چه جرقههایی از درد و شک را در دل کسانی که روزها و شبها کنار هم زندگی میکنند، ایجاد میکند. زندگیهای امروز در دل یک پیامک ساده میتواند به هزار تکه شکسته و پراکنده تبدیل شود.