تا روزی که نفس دارم از زندگی و فرهنگ مردم روستا میگویم
- شناسه خبر: 7860
- تاریخ و زمان ارسال: 1 بهمن 1401 ساعت 08:00
- بازدید :
محمدرضا مقدم
اشاره
«محمد مهدی توکل» گرچه در قزوین متولد نشده است ولی در معرفی فرهنگ روستاهای قزوین نمیتوان برای او همتایی پیدا کرد. سالهای زیادی است که رنج و زحمت سفر به دورترین روستاهای قزوین را به جان خریده است و میکوشد تا راوی باشد برای بیان فرهنگ روستایی. تهیه برنامههای مستند، پرهیز از هرگونه تعصب نسبت به قومیت و اقلیمهای مختلف سبب شده است تا اهالی روستا با آغوشی باز پذیرایش باشند. گاه همنشین مرد سالخورده روستایی میشود و گذر ایام را از دریچه نگاه او ترسیم میکند و گاه روایتگری است از هنرنمایی یک زن روستایی. به هر روستایی که میرود سراغ هنرمندان را میگیرد و ساز و نوای آنها را به گوشمان میرساند و حتی مشوقی است برای تولید هرچه بیشتر محصولات بومی توسط دستان زحمتکش روستاییان. توکل دارای نشان درجه 3 هنری از شورای انقلاب فرهنگی میباشد و موفقیتهای متعددی را در حوزه رسانه و هنر پشت سر گذاشته است. 3 اثر مکتوب به نامهای «یک دهه با رادیو قزوین»، «از م تا م سفر به مکه و مدینه» و «روستا به روستا» را تألیف کرده است که هرکدام به سهم خود شنیدنی و خواندنی است. مبتکر سبک «منبتگره» میباشد ولی در کنار همه این موارد میتوان از او به عنوان نخستین مدیر رادیو در قزوین بعد از انقلاب اسلامی نام برد.
ـ در ابتدا لطفا خودتان را برای مخاطبان معرفی کنید
متولد 1340 هستم و در شهر گلپایگان به دنیا آمدم. از سال 1354 و در زادگاهم با هنر منبت آشنا شدم. نزد استادان برجسته این هنر اصیل ایرانی فنون منبت کاری را آموختم.
ـ از چه زمانی در صدا و سیما مشغول به کار شدید؟
سال 1361 وارد صداوسیما شدم و به عنوان گوینده و گزارشگر مشغول فعالیت شدم اما سوابق هنری و مسئولیتهای من از سال 1361 تا امروز عبارت است از: گوینده و گزارشگر ارشد صداوسیما در مراکز تهران، خلیج فارس، اراک و قزوین.
در طول این سالها موفقیتهای متعددی کسب کردم که شرح آن طولانی است ولی قسمتی از آن عبارت است از: راهاندازی رادیو قزوین در سال 1376، معاون صدا و مدیر تولید صدا در مراکز اراک و قزوین به مدت 18 سال و …
ـ به تاسیس رادیو قزوین اشاره کردید؛ کمی در این مورد توضیح دهید
بعد از 12 سال فعالیت در بندرعباس و کسب تجربه رسانهای و حدود 6 سال کار مدیریتی در رادیو اراک فرصتی فراهم شد تا به دلیل راهاندازی رادیو به قزوین بیایم. فصل پاییز بود؛ 13 آذر سال 1376 همزمان با میلاد امام حسین(ع). هوای سرد پاییزی را تجربه میکردیم. از چند روز قبل تب و تاب یک رویداد مهم در شهر و استان شکل گرفته و پیچیده بود. همه در تلاش بودند تا سهمی در این رویداد مهم فرهنگی داشته باشند. آرام، آرام مدعوین قدم به صداوسیما گذاشتند. خیلی از آنها برای بار نخست بود که استودیو و تجهیزات آن را میدیدند. چشمها به داخل استودیو دوخته شده بود. میهمانان ویژه برنامه افتتاحیه، مرحوم حضرت آیتا… باریک بین امام جمعه وقت قزوین، آقای نکویی زهرایی استاندار، آقای پیشگاهی فرد مدیرکل استانهای صداوسیما داخل استودیو شدند. وقتی زنگِ ساعت دنگ… دنگ… کرد و صدابردار میکروفون را باز نمود من پشت میکروفون رادیو قزوین برای اولین بار گفتم: «ساعت 9 بامداد، اینجا قزوین است، صدای جمهوری اسلامی ایران».
بدین ترتیب رادیو قزوین تولید و پخش برنامههایش را آغاز کرد. تعداد همکارانمان به انگشتان دو دست نمیرسید. اما برایتان بگویم که: خیلی شبها و روزها سپری شد. خیلیها آمدند و رفتند. خیلی اتفاقات تلخ و شیرین رخ داد. خیلی سختیها تحمل کردیم. خیلی پیشرفتها صورت گرفت. خیلی مهربانیها بود. خیلی بیمهریها شد. خیلی شادیها دیدیم. خیلی غمها تجربه کردیم. خیلی حرفهای خوب شنیدیم. خیلی زخم زبانها زده شد. خیلی برنامههای خوب ساختیم. خیلی امتیازهای بالا گرفتیم.
خیلی مخاطبان با صفا پیدا کردیم. خیلی جشنوارهها رفتیم. خیلی جایزه و هدیه گرفتیم. خیلی سمینار و دوره و … شرکت کردیم.
خیلی گردشهای تفریحی و زیارتی رفتیم. خیلی نماز و دعا و نیایش دسته جمعی برگزار کردیم. خیلی مدیران کل خاص و غیرخاص داشتیم. خیلی درسها آموختیم. خیلی زمین خوردنها را دیدیم. خیلی استوار ایستادنها را تماشا کردیم. خیلی آزمون و خطاها شد. خیلی وقتها دستمان در دست هم بود. خیلی غصه هم را میخوردیم. خیلی کمک به یکدیگر میکردیم. اهل غیبت نبودیم. ضعفها را نمیدیدیم. برای کارمان ارزش قائل بودیم. خیلی برای هم نمیزدیم. خیلی احترام همدیگر را داشتیم. خیلی حقالزحمه نمیگرفتیم. خیلی محیط کارمان را دوست داشتیم. خیلی در فکر ساعت کار نبودیم. خیلی عصبی نبودیم. خیلی زود عصبانی نمیشدیم. خیلی با انگیزه بودیم. خیلی انتخاب سوژهها و افراد دقیق بود. خیلی اوقات در بین مراکز استانها اول بودیم. خیلی خلاق بودیم.
خیلیها تکرار میشوند و زندگی تکرار خیلیهاست. امروز وقتی به گذشته میاندیشم هم خوشحالم و هم ناراحت، خرسندم و شکرگذار خداوند، چون موفق شدم حاصل 30 سال دست نوشتهای روایت گونهام در مورد رسانه و تجربههای کاری در مراکز بندرعباس، اراک، تهران، قزوین و شکلگیری صداوسیمای قزوین را در قالب مجلدی تحت نام (یک دهه با رادیو قزوین) را گردآوری کنم گرچه تا امروز متاسفانه این کتاب چاپ نشده است.
و اما چرا دلافسردهام؟ به خاطر اینکه از خودم میپرسم چرا دیگر قائم مقامها، معاونین و مدیران صدا و سیما، واحدهای خبر و فنی صداوسیمای مرکز قزوین و سایر همکاران واحدها در این سالها هیچکدام قلم به دست نگرفتند تا وقایع و فراز و فرودها و تجربههای خود را بنویسند تا برای نسل حال و آیندهی مرکز بماند. آری وقایع نگاری در ادبیات ما ریشه قدیمی دارد اما در سیستم اداری بیشتر آمارگرایی مرسوم است. ای کاش بعد از تلنگر من، دوستان و همکاران خوش ذوق با قلمی و قدمی و دمی، پیش از آنکه دیر شود یادگاری از خود به جای گذارند. پیشنهاد میکنم تهیهکنندگانی دیراندیش پا پیش بگذارند و در آستانه 30 سالگی صدا و سیمای قزوین دست به کار ساخت مستند فاخرِ رادیویی و تلویزیونی در چند قسمت شوند؛ میتوانند نام این مستند را «تنها صدا، تنها تصویر» بگذارند. خیلیها در همین صدا و سیمای قزوین کارهای ارزشمندی کردهاند و این مستند میتواند اقدامات آنها را ثبت کند.
ـ راهاندازی رادیو در شهر کوچک قزوین قطعا با مشکلات زیادی مواجه بوده است؛ کمی در این مورد توضیح دهید
راهاندازی یک شبکه رادیویی بسیار کار سختی است. جدا از لزوم داشتن نیروهای با تجربه و متخصص و آشنا به کار برنامهسازی، فراهم بودن امکانات فنی و لجستیکی نیز نقش کلیدی دارد. در زمان راهاندازی رادیو قزوین تعداد نفرات ما به سختی به تعداد انگشتان دو دست میرسید.
ـ مرحوم پیلهوری چه نقشی در تاسیس رادیو قزوین داشت؟
تلاش شبانهروزی مرحوم پیلهوری به عنوان اولین مدیرکل صدا و سیمای قزوین بسیار ستودنی است. ایشان اگرچه مدیرکل بود؛ با همهی مسئولیتها و گرفتاریهای مدیریتی که داشت ولی همانند یک کارمند ساده از صبح تا شب در اداره بود تا رادیو به شایستگی راهاندازی شود. خودش شخصا به دنبال تامین تجهیزات برای استودیوها بود و مرتب به تهران سفر میکرد. به دلیل کمبود نیرو و بودجه بعد از پایان ساعات اداری در استودیو میماند و برای نصب وسایل و کابلکشیها و آکوستیکها، هویه، آچار، چکش و پیچ دست میگرفت و پا به پای مرحوم مهندس افجعی که از مرکز اراک آمده بود کار میکرد.
ـ مدیریت رادیو بر عهده شما بود؟
آن سالهای اول راهاندازی رادیو، به دلیل نداشتن گوینده، من هم مدیریت رادیو را بر عهده داشتم و هم گویندگی برنامه صبحگاهی رادیو را. شرح تمام فراز و فرودهای کار را به طور کامل و در چندین بخش مجزا در کتاب «یک دهه با رادیو قزوین» نوشتهام. یقینا این کتاب به منزله تاریخچه رادیو قزوین میتواند اطلاعات خوبی را در اختیار علاقهمندان و محققان قرار دهد؛ البته اگر چاپ شود. لذا در این گفتوگو به همین اندک بسنده میکنم.
ـ برنامههای رادیو قزوین در سال اول شامل چه موضوعاتی بود؟
رادیو قزوین در ابتدای راهاندازی با 200 ساعت برنامه روزانه 2 ساعت تولید و 5 ساعت پخش کار خودش را شروع کرد و در همان ابتدا 3 تا 4 عنوان برنامه بیشتر نداشت. برنامه صبحگاهی آن به نام «صبح و زندگی» از ساعت 7 تا 8 صبح به شکل زنده پخش میشد. مطالب موضوعی برنامه هر روز توسط نویسندگان رادیو اراک خانمها زنجیردار، بزرگ و لطفی تهیه و از طریق نمابر به رادیو قزوین ارسال میشد. خانم مسعودنیا که منشی مدیرکل بود بعد از دریافت مطالب، آن را در اختیار همکاران قرار میداد تا پس از بازنویسی در اختیار گوینده برنامه زنده «صبح و زندگی» قرار گیرد. این روند ادامه داشت تا اینکه بعدا با جذب نویسندگان مجرب و توسط عوامل رادیو قزوین انجام میشد. دیگر برنامههای رادیو عبارت بودند از «عارفانه» ویژه اذان ظهر، برنامه «ارتباط مستقیم با مسئولان» که حدود ساعت 9 صبح با دعوت از مسئولان ادارات و سازمانها پخش میشد. بعدازظهرها هم یک برنامه تهیه و پخش میشد.
در سالهای بعد ضمن جذب نیروهای کارآمد و راهاندازی شبکه استانی صدا، تعداد و ساعات پخش برنامهها افزایش یافت تا اینکه امروز 24 ساعته شده است. رادیو قزوین اولین شبکه استانی دیجیتال کشور بود که توانست تولید و پخش برنامهها را از آنالوگ به دیجیتال تغییر دهد و این کار بزرگی بود که به همت آقای مهندس حسین صابریمقدم، دومین مدیرکل صداوسیما قزوین و همکاران فنی و انفورماتیک و آرشیو انجام شد. توجه به تقویت برنامههای بومی و محلی به ویژه استفاده درست و منطقی از لهجه شیرین قزوینی از اولویتهای رادیو بود. با فراهم شدن مقدمات تولید برنامه عصرگاهی که بیشترین دقایق آن گوینده با لهجه قزوینی صحبت میکرد از جذابیتهای کار در رادیو محسوب میشد. تولید و پخش برنامههای زنده در مناسبتهای مختلف و در شرایط خاص از دیگر اقدامات آن سالها به حساب میآمد.
ـ اگر موافقید به برنامه «صدای روستا» بپردازیم؛ مردم، شما را به عنوان مجری که سالها در روستاهای قزوین برنامه تهیه کرده است، میشناسند؛ چه انگیزهای سبب شد تا برنامه «صدای روستا» را شروع کنید؟
روستاها بخش مهمی از جامعه است و با خرده فرهنگهای متنوع که نقش موثری در تولید دارند. مردم روستاها دارای فرهنگ غنی هستند و مراسم و آئینهای آنها و همچنین فعالیت و تلاششان در عرصههای مختلفِ زراعت، دامداری و باغداری بسیار ارزشمند است. از اینرو انعکاس این جنبههای جالب زندگی در رسانهای مانند رادیو، ضمن تقویتپایههای اصلی بقا و دوام روستاها، فراهم نمودن فرصت مهاجرت معکوس از شهر به روستا و جلوگیری از خالی شدن روستاها را به ارمغان میآورد و همچنین برای مخاطبان شهرنشین نیز پر از جذابیت است. بازگویی جلوههای منحصر به فرد طبیعت و زیباییهای روستا و نوع و شکل ساخت و سازهای خانهها اعم از بناهای قدیمی و جدید در روستاها و چگونگی روابط عاطفی و زیستی بین مردمان، تولیدات محصولات کشاورزی، پختن خوراکهای سنتی و … میتواند اطلاعات تازهای را در اختیار علاقهمندان به فرهنگ و زندگی روستا قرار دهد. همه این موارد بهترین انگیزه برای سفر به روستاها و تولید برنامه رادیویی است.
ـ تهیه برنامه روستاها از چه زمانی شروع شد؟
تولید برنامه رادیویی ویژه روستاها از همان سالهای اولیه راهاندازی رادیو قزوین شروع شد. آن سالها همکار پرتلاشمان خانم شعبانی این برنامه را انجام میدادند. او الان یکی از مدیران خبر در مرکز البرز است. بعد از آن آقای مرتضی نوریزاده که از تهیهکنندگان خوب رادیو قزوین است این مسئولیت را بر عهده گرفت. چند سال خود ایشان به عنوان گزارشگر و تهیهکننده، این برنامه را تولید میکرد. من وقتی بازنشسته شدم بنا به دعوت ایشان از سال 1390 با او همسفر روستاها شدم.
ـ ساخت برنامه را از کدام روستا آغاز کردید؟
اولین روستایی که رفتیم میرخوند سفلی در بخش طارم سفلی در شهرستان قزوین بود. تا سال 1401 به 600 روستای استان قزوین سفر کردهایم. 336 هزار نفر از جمعیت استان قزوین در 824 روستای ساکن هستند. البته برخی از روستاها هم فاقد سکنه هستند. در این سالها به عنوان گزارشگر هر سال به طور متوسط به 60 روستا سفر میکنیم. این سعادت را داشتهایم که در این سالها به تعدادی از روستاهایی برویم که متاسفانه در 40 سال گذشته هیچ رسانهای به سراغ آنها نرفته است. وقتی بین آنها رفتیم حرفهای زیادی برای گفتن داشتند. روستاها گنجینهی تمام عیار است از مکانهای بکر و منحصر به فرد با افراد توانمند و صاحب اندیشه. در همین سفرها من با اولین حفار ایران که در جوانی چاههای دشت قزوین و کشور را حفاری کرده است گفتوگو کردم. با جوانی صحب کردم که رتبه اول کنکور را کسب کرده بود ولی به دلایلی نتوانسته بود دانشگاه برود و با الاغ علوفه حمل میکرد و موارد متعدد دیگر.
ـ فکر میکنید ساخت برنامه روستاها تا چه زمانی ادامه داشته باشد؟
همه برنامهها یک روز تولید و پخششان تعطیل خواهد شد ولی برنامهی خاصِ روستا تعطیلی ندارد. البته عوامل آن بنا به نظر مدیران تغییر میکند و یا ساختار برنامه شکل تازه پیدا میکند. همانگونه که در سالهای پیش همکاران دیگر به جای ما به روستاها رفتند و الان ما همچنان افتخار همکلامی و همنفسی با مردمان مهربان روستاها را داریم. نظر شخصی خودم این است که تا روزی که نفس دارم و توانی در راه رفتن و قدرتی در بیان کردن و چشمی برای تماشا نمودن و دستی برای نوشتن وگوشی برای شنیدن، دوست دارم از زندگی، فرهنگ و تلاش مردان و زنان روستاها بگویم و بنویسم و بشنوم و ببینم.
ـ تهیه برنامه روستا، قطعا با سختیها و دشواریهای متعددی همراه است، آیا تا به حال از ادامه راه دلسرد شدهاید؟
پیش از پاسخ به این سوال شما باید توضیح دهم که تهیهکننده برنامه رادیویی صدای روستا در رادیو قزوین آقای مرتضی نوریزاده است. ای کاش با ایشان هم گفتوگو شود تا بیشتر و دقیقتر از سختیها و مشکلات روند تولید برنامه صحبت کند. من فقط میتوانم در زمینه گزارشگری و سختیها و خطرات و مشکلات آن بگویم. الان حدود 11 سال است که ما دو نفر همسفر روستاها هستیم و در مسیر رفتن به روستاهای دور و نزدیک استان قزوین و گشت و گذار در روستاها با حوادث تلخ و شیرین بسیاری مواجه شدهایم که فکر میکنم بیان تک تک آنها بسیار جذاب و آموزنده است.
در این سالها فرصت فراهم شده است که برای تولید برنامههای تلویزیونی به روستاهای زیادی سفر کنم با گشت و گذار در روستاها و برگزاری دورهمیهای جذاب از زندگی، فرهنگ، کار و تلاش آنها گفتهام که در اینجا به چند مورد اشاره میکنم. اگرچه قصد دارم آنها را به زودی با متن و عکس و فیلم تحت عنوان «بگسواد کلامی» در کانال تلگرامی «بیان و دستان هنر» منتشر کنم. یکی از خاطرات شیرین، روزی است که به روستای (گزنه) رفته بودیم؛ قرار بود از گله گوسفند و چوپان گزارش تهیه کنیم. وقتی رسیدیم در حین گفتوگو با چوپان یکی اطلاع داد که گوسفندی میخواهد برهاش را به دنیا آورد من بدون قطع کلام به اتفاق همراهان به سرعت به سمت گوسفند دویدیم. چه صحنهی جذابی بود و من با تمام وجود زیباییهای آن را برای شنوندگان توصیف کردم.
و اما خاطره تلخ، روزی بود که در روستایی در الموت و در کنار کندوهای زنبور عسل بدون پوشیدن لباس مخصوص با یکی از اهالی گفتوگو میکردم. از او پرسیدم کنار زنبورها خطر ندارد گفت نه. چشمتان روز بد نبیند بعد از چند دقیقه یکی از زنبورها من را نوازش داد و بعد بقیه آمدند. من میکروفون را رها کردم و فقط فرار میکردم و با دست زنبورها را دور میکردم. یا در روستای جرندق در حین راه رفتن و صحبت کردن در مورد دامها در روستا، قصد داشتم که وارد طویله شوم؛ کلاه نقابدار به سر داشتم متوجه نشدم که در کوچک است هنگام عبور سرم محکم به بالای قسمت آهنی خورد و خون آمد فوری به خانه بهورز روستا رفتیم و او با پانسمان مشکل را حل کرد. از این دست اتفاقات هم من و هم تهیهکننده برنامه زیاد داشتهایم.
ـ سختترین مسیری که طی کردید متعلق به کدام روستا است و آیا در این سفر خطری هم مواجه شما بود؟
رفتن به روستاها به دلیل دوری و نزدیکی با مرکز استان شهر قزوین شرایط متفاوتی دارند. برخی در مناطق کوهستانی و جادههای خاکی و صعبالعبور هستند؛ برخی در دشت واقع شدهاند و به خاطر برخورداری از جاده آسفالت سفر به آنها راحتتر است. سفر همواره با مشکلات و خطراتی مواجه است. تهیه برنامه مستند رادیویی از روستا، میطلبد که شما هر آنچه برای شنونده میگویید حتما دقیق و مستند باشد. لذا هم من و هم تهیهکننده اصرار داریم هر گزارشی که تهیه میکنیم حتما در همان مکان خودش باشد و من تا چیزی را نبینم و شرایط را با تمام وجودم حس نکنم یک کلمه حرف نمیزنم. اگر از دِروی گندم بگویم، خودم در کنار کشاورز داس به دست و یا سوار بر کمباین هستم و با چوپان به دنبال گله گوسفندان سه ساعت پیاده در کوه و صخره راه رفتهام تا با او گفتوگو کنم و برایم آواز بخواند؛ در کنار آتش نشستهام و او آواز خوانده و از خاطراتش گفته است.
شنوندگان و به ویژه اهالی روستاها تصورشان از برنامه رادیویی به دلیل این که فقط از عنصر صدا استفاده میشود این است که خیلی راحت گزارشگر یک گوشه میایستد و با افراد مختلف گفتوگو میکند. در صورتی که وقتی ما اول صبح وارد روستا میشویم و تا پاسی از شب به تمام قسمتهای روستا میرویم دهیار و اعضای شورا میگویند چه قدر کار شما سخت است ما فکر نمیکردیم تهیه یک برنامه رادیویی این قدر طول بکشد. یادم میآید به روستایی در الموت رفته بودیم، میخواستم با قدیمیترین چوپان روستا صحبت کنم؛ یکی از اهالی که همراه ما بود گفت او گله را برده بالای کوه کنار چشمه و تا غروب نمیآید. چون برنامه رادیویی است شما همین جا با یکی دیگر گفتوگو کنید کسی هم متوجه نمیشود. با تعجب او را نگاه کردیم و سوار ماشین شدیم و به سمت کوه حرکت کردیم. از مسیر سختی گذشتیم. دو طرف جادهی خاکی، دره عمیقی بود و تردد به کندی صورت میگرفت. وقتی به گله رسیدیم متاسفانه خبری از چوپان قدیمی نبود! از شانس بد ما آن روز پسرش گله را آورده بود و من نتوانستم با او گفتوگو کنم و از تجربههایش بشنوم. به ناچار این مسیر سخت را بعد از چند ساعت معطلی و تحمل سختی و خطر راه بدون گفتوگویی جذاب باز گشتیم.
ـ در طول این سالها، قطعا با بسیاری از ظرفیتهای روستاها آشنا شدهاید؛ روستاهای ما تا چه حد ظرفیت گردشگری دارند؟
صنعت گردشگری این روزها در دنیا مقوله مهمی است و همه کشورها تلاش میکنند با ایجاد زیرساختهای مناسب و فراهم کردن امکانات مدرن و پیشرفته بیشترین گردشگر را در طول سال به بهانههای مختلف به سمت کشور خود جذب کنند. استان قزوین در جمع استانهای کشور از جایگاه ویژهای برخوردار است بخشی از این جاذبههای گردشگری در روستاهای مختلف قرار دارد. در سفرهایی که به روستاهای متعدد داشتم متوجه شدم روستاها در عین داشتن جذابیتهای طبیعی، جانوری، گیاهی، تاریخی، اقتصادی، فرهنگی، مذهبی، اجتماعی، هنری و صنعتی متاسفانه به دلیل عدم شناخت و معرفی دقیق و موثر و علیرغم داشتن تواناییهای متعدد، نتوانستهاند به جایگاه واقعی خود دست یابند.
از مجموع روستاهای برخوردار تنها تعدادی انگشتشمار توانستهاند با ایجاد زیرساختهای اندک و مشارکت فعال بخش خصوصی تا حدودی نام و آوازهشان در ایران و جهان بپیچد. روستایی که جاده مناسب برای تردد ندارد، ارتباطات تلفنیاش ضعیف است و یا فاقد اینترنت، ساختار طبیعیاش بهم خورده است، در ساخت و ساز خانه و نوع معماری به جای اینکه به سبک معماری بومی گرایش داشته باشد بیشتر خانههایش تمایل به شکل و شمایل شهری دارند، نمیتوان به تقویت و رشد صنعت گردشگری روستایی امیدوار بود. برای رفع نواقص این وضعیت کاری نشده است و اندک اقدامات انجام شده نیز حرکت بسیار کندی دارند. متاسفانه در برخی روستاها خود اهالی نیز خیلی تمایلی برای رشد گردشگری نشان نمیدهند. تنها معدودی از روستاها هستند که همه دست به دست هم در این مسیر حرکت میکنند. من معتقدم روستاهای استان قزوین هر کدام به دلیل شرایط خاصی که دارند میتوانند سهمی در گسترش صنعت توریسم روستایی داشته باشند مشروط بر اینکه خودشان نیز بخواهند.
ـ از برخورد مردم روستا بگویید و اینکه هنوز میتوان صفا و صمیمت زمان گذشته را در روستاها مشاهده کرد؟
یکی از ویژگیهای مردم روستاها مهربانی، مهماننوازی، سخاوت و معرفت است. در این سالها که توفیق داشتم هفتهای یک یا دو بار برای برنامهسازی رسانه به روستاها سفر کنم خدا را شکر در هر روستایی که وارد شدیم با روی گشاده و برخورد مناسب اهالی روستا مواجه شدهایم. آشنایی آنها با صدا و تصویر من در برنامههای مختلف که درباره روستاهاست خوشبختانه خیلی کمک میکند که سریعتر بتوانم با مردم ارتباط برقرارکنم. من متاسفانه زبان ترکی، لری و کردی بلد نیستم و همین امر مشکلاتی در گفتوگو با اهالی بومی روستاها ایجاد میکند ولی همان شناخت قبلی که اهالی طی این سالها از من دارند این ضعف را تا حدودی جبران میکند. در یکی از روستاها با خانمی ترک زبان گفتوگو میکردم. چون متوجه شد من زبان ترکی بلد نیستم لطف کرد و پاسخ سوالات من را به فارسی بیان کرد. وقتی گفتوگو تمام شد، گفت: آقای توکل اگر زبان ترکی بلد بودی بیشتر از این حرف میزدم. من در گفتوگوهای مستند رادیویی برای جذب بیشتر مخاطب رادیو و انتقال حس واقعی بودن گفتوگو، جدا از توصیف زیاد از محیط روستا و مکانی که گفتوگو را در آن مکان انجام میدهم تلاش میکنم با مصاحبه شونده خیلی صمیمی و دوستانه وارد گفتوگو شوم. با او میگویم، میخندم، گریه میکنم، کار میکنم، قدم میزنم، سر سفره او مینشینم و نان و نمکاش را میخورم. در روستاها بیشتر اهالی به دلیل پارهای مسائل کمتر مایلند که در گفتوگوهای رسانه شرکت کنند لذا تهیه برنامه در روستاها بسیار سخت است. من با توجه به تجربه 40 ساله در این کار همواره میکوشم در گفتوگوها خیلی روان و راحت باب صحبت را باز کنم. با طرح سوالات متفرقه مثلا نوع پوشش فرد، وسایل کنار حیاط خانهاش، شاخههای درختان باغ، حرکت آب روان درب جوی کنار مزرعه، پاس کردن سگ در نزدیکی او، سر و با صدای مرغ و خروس و غازها، ایوان و ستونهای متعدد و در چوبی خانه، با صدای خوش او، لالایی خواندن و نواختن ساز محلیش گفتوگو را شروع میکنم و بعد از چندین دقیقه و طرح سوالات پیدرپی به آن نتیجهای که مدنظر برنامه است میرسم.
در مورد بخش دوم پرسشتان نیز باید بگویم با ماشینی شدن زندگی شهری روستاها هم از این پدیده بینصیب نماندهاند و این تغییرات زندگی روستا را عوض کرده است. از ساخت و ساز خانههای روستایی و جلوگیری از نگهداری دام سبک و سنگین در کنار منازل مسکونی گرفته تا نوع روابط و صفا و صمیمیت مردمان روستاها.
ـ به تغییرات ایجاد شده در روستاها اشاره کردید؛ ضمن تشکر از شما جهت همراهی و پاسخگوی به پرسشها در خاتمه بگویید آیا هنوز میتوان فرهنگ و اصالت روستایی را در روستاهای قزوین مشاهده کرد؟
همواره روستا با طبیعت خانهها، مزارع، مردمانش و دام و طیوراش شناخته میشود. متاسفانه برخی از روستاها با شتاب به سمت تبدیل شدن به شهرک و شهر پیش میروند. روستایی که تنور نان محلی را پر از خاک کرده است و نان را از شهر برایش میآورند؛ گاو و گوسفند را فروخته است و شیر و لبنیات تولید نمیکند؛ کرسی را جمع کرده است و برای خانهاش از سیستم گرمایش از کف استفاده میکند و سبک زندگی شهرنشینی را ترویج میکند؛ خود به خود اصالت و فرهنگاش را نیز پا کنار میگذارد و یا فراموش میکند. من نمیخواهم بگویم روستایی حق استفاده از امکانات مدرن زندگی را ندارد؛ حرف من این است که مسئولان باید برای حفظ اصالت و جایگاه روستا به گونهی عمل میکردند که برخورداری از مظاهر رفاه و آسایش زندگی روستایی، با حال و هوای روستا هماهنگ باشد. وقتی به اهالی روستا سخت گرفته میشود که نباید دام را در نزدیکی محل زندگیاش نگهداری کند چطور میتوان توقع داست که او برای تقویت دامداریش تلاش کند! روستاها خیلی تغییر کردهاند. وقتی اداره متولی ساخت وساز در روستاها با اجرای طرحهای مختلف سبک خانههای شهری را رواج میدهد و یا سازمان ذیربط جلوی تخریب بناها و نمادهای قدیمی و حفاریهای غیرمجاز میراث فرهنگی را نمیگیرد و یا شورا و دهیارانی بدون نظر کارشناسی مجوز قطع درختان چند هزار ساله را صادر میکنند و برای تغییر نام قدیمی و ریشهدار روستا تلاش میکنند و از برگزاری آئینهای سنتی جلوگیری میشود، چطور میتوان از حفظ اصالتها و فرهنگ روستاها سخن گفت!