بیسوادان در عصر تکنولوژی
- شناسه خبر: 7101
- تاریخ و زمان ارسال: 13 دی 1401 ساعت 08:00
- بازدید :
نفیسه کلهر
بیسوادی این روزها برای بسیاری از ما باورکردنی نیست. اینکه کسی باشد که حتی سواد خواندن و نوشتن نداشته باشد در مخیله خیلی از ما نمیگنجد. چطور با ابزار الکترونیکی کار میکند؟ کارهای بانکی و استفاده از عابربانک، استفاده از گوشی تلفن؟ خواندن دستورالعمل وسایل مختلف؟ انگار زندگی در دنیایی که سواد نداشته باشی شدنی نیست. اما در همین نزدیکی هستند کسانی که سواد خواندن و نوشتن هم ندارند، در انزوای خود زندگی میکنند و کسی متوجه بودنشان نیست.
*
طبق آخرین آمارها چیزی حدود 1میلیون و 400 هزار فرد بیسواد در رده سنی 10 تا 49 سال در کشور هستند. به گفته یوسف نوری وزیر آموزش و پرورش، افراد تحت پوشش سوادآموزی از 120 هزار مورد در سال گذشته، امسال به 320 هزار سوادآموز رسیدهاند.
اما انگار حتی اگر یک نفر هم بیسواد باشد مشکل پابرجاست. مشکل بیسوادی فقط مربوط به روستاهای دورافتاده نیست. مکانهایی هم هستند که با وجود داشتن مدرسه اما افراد بیسواد در آن ساکنند.
اکرم ساکن یکی از روستاهای حاشیه شهر قزوین است. او مادر 4 بچه قد و نیم قد میباشد. میگوید فرزندانش در مدرسه با مشکل تحصیلی مواجه هستند. او نمیتواند به آنها املا بگوید یا به تکالیفشان برسد چون خودش سواد ندارد.
میپرسم چرا در کلاسهای نهضت سوادآموزی شرکت نکرده؟ و میگوید آنقدر تعداد داوطلبین کم بوده که دیگر تشکیل نمیشود. در روستای آنها حالا تقریبا فقط مادرها و بعضی پدرها بیسوادند. به طوری که حتی سواد خواندن و نوشتن هم ندارند. تمام هم و غم اکرم همین است که فرزندانش باسواد شوند تا سری در سرها دربیاورند و به قول خودش مثل او و شوهرش نادان نمانند. اما وقتی معلم مدرسه با اکرم از دیرآموزی بچهها و مشکلشان در حل تکالیف میگوید او کاری نمیتواند بکند.
اکرم یکی از چندین مادر بیسواد روستاست. اما بیشتر از بقیه درگیر این مشکل است و دوست دارد سواد یاد بگیرد تا بتواند در راه آموزش پشتوانهای برای فرزندانش باشد.
*
حسین را در یک رستوران بین راهی میبینم. کارگر رستوران است. جوانی 22 ساله که حتی سواد خواندن و نوشتن هم ندارد. میپرسم چطور با گوشی تلفنش کار میکند و متوجه میشوم برای ذخیره اسامی برای هرکسی یکی از شکلهای گوشی را گذاشته است. پیامک نمیتواند بفرستد و بقیه کارها با تلفن مانند تماس و قطع تماس و… را به مرور حفظ کرده است. میپرسم کارهای اداریاش را چه کسی انجام میدهد؟ و توضیح میدهد کار خاصی ندارد. انگار اصلا سر و کارش به ادارات نمیافتد. تمام دنیایش همین رستوران بین راهی است. از رویایش میگوید که دوست دارد یک روز یک تور گردشگری راه بیندازد و مناطق بکر روستایشان را نشان مردم بدهد. اما بدون سواد چطور میخواهد این کار را بکند؟ خودش هم نمیداند. میپرسم اصلا مدرسه نرفتی؟ میگوید: «یک هفته رفتم. 7 سالم بود. همان موقعی که همه بچهها مدرسه میرفتند من هم مدرسه رفتم. اما معلممان آنقدر بداخلاق بود که فراریم داد. در همان یک هفته کلی کتک خوردم و آخرش هم تصمیم گرفتم دیگر پایم را در مدرسه نگذارم. به پدرم گفتم میخواهم کار کنم و او هم از خدا خواسته قبول کرد.» میپرسم: حالا چطور؟ دوست نداری دوباره درس خواندن را شروع کنی؟ و حرف را عوض میکند و از “غار عاشق“ میگوید که چند ساعت پیاده روی دارد و گردشگران باید کمی صبور باشند تا به آنجا برسند.
*
ابراهیم نوجوان افغانستانی دیگری است که با خانوادهاش به کشور ما پناه آورده است. او تقریبا اصلا سواد خواندن و نوشتن ندارد. باید حالا کلاس پنجم باشد اما نمیتواند حتی حروف را ادا کند. چهرهاش زیر آفتاب سوخته و رنگ پوستش تیره شده. خودش میگوید: «درس بخوانم که چه بشود؟ همین الان از جمع کردن ضایعات روزی 70 تومن درآمد دارم.» از آینده برایش میگویم و اینکه همیشه نمیتواند به این کار ادامه دهد. از فرزندانی که میخواهند به پدرشان افتخار کنند و ارزش علم. اما گوشش بدهکار نیست. خودش میگوید: «حوصله نشستن پشت میز مدرسه را ندارم.» او حالا بیشتر روز را در خیابانها قدم میزند و برای استراحت در پارکها اوقاتش را سر میکند. با چند دوست دیگر هم سن و سالش که وضعیتی مشابه دارند دمخور است. پدر و مادر ابراهیم سن زیادی دارند. نوههایشان هم سن ابراهیم هستند. پدر و مادر آنقدر توانایی ندارند که راه و چاه را نشان فرزندشان دهند و از پولی هم که او از فروش ضایعات به دست میآورد راضی هستند و به آینده او فکر نمیکنند.
*
ابتدای قرن بیستم میلادی، بسیاری معتقد بودند بیسوادی در این قرن یعنی ندانستن کامپیوتر و ارتباط نداشتن با تکنولوژی و باور اینکه هنوز کسانی باشند که حتی خواندن و نوشتن ندانند و نتوانند در این جامعه زندگی عادی و مراودات اجتماعی خودشان را حفط کنند خیلی سخت است. در عمل یا زنان خانهدار وابسته به همسر هستند یا کودکانی که آینده را نمیتوانند پیشبینی کنند و معلم خوبی هم ندارند. در غیر این صورت مثل حسین از همه روابط و مراودات اداری بازمانده میشوند و در رویاهایشان دنیای دیگری برای خود میسازند و ارتباطشان با دنیای واقعی قطع میشود.