بیایید خرچنگ قورباغهای نباشیم
- شناسه خبر: 19783
- تاریخ و زمان ارسال: 12 شهریور 1402 ساعت 08:00
- بازدید :
آرزو رضایی
نخست: زندهیاد «سیمین دانشور» در جایی از داستانِ کوتاهِ «به کی سلام کنم؟» به تهران میگوید: شهر خرچنگ قورباغهای! مثل یک قطرهی جوهر که روی کاغذ افتاده باشد، تهران هم افتاده روی قلب ایران و پخش شده. شهری که توی آن نمیشود به کسی سلام کرد. آنقدر شلوغ، آنقدر آلوده، آنقدر پر از جرم و جنایت، آنقدر لجام گسیخه و بیدر و پیکر ساخته شده؛ که هیچکس سلام آدم را نمیشنود، بشنود هم، یادش نمیماند که جواب بدهد.
دوم: تیر ماهی که گذشت، ماه خوبی برای اهالی ادبیات و قلم و دوستدارانشان نبود. درگذشت احمدرضا احمدی، میلان کوندرا و ر.اعتمادی و در مرداد ماه ابراهیم گلستان جامعهی ادبیات را در سوگ فرو برد.
خوب! به تبعیت از بزرگ بودن و وزین بودن آثار، به احمدرضا احمدی و میلان کوندرا و گلستان پرداخته شده است. اما رجبعلی اعتمادیزاده (ر.اعتمادی) مثل دیگر نویسندگان ژانر عامهپسند مهجور ماند.
در زمان دانشجویی توی یک کتابفروشی، کار میکردم. وقتی میگفتم: «رمان عامهپسند» آقای الف، صاحب کتابفروشی میگفت: نگو عامهپسند؛ اگر بگویی باید تعریفی هم از رمان خاصهپسند داشته باشیم. چقدر راست میگفت!
وقتی میگوییم رمان عامه پسند، یعنی اثری که عامهی مردم از خواندن آن لذت میبرند. ولی مگر نویسنده همین را نمیخواهد که اثرش خوانده شود؟ مگر نویسنده هدفی بزرگتر از خوانده شدن دارد؟ نویسنده که فقط برای نویسندگان دیگر، برای آنها که بینش و دانش کافی و تخصصی دربارهی نوشتن دارند، نمینویسد. برای مردم مینویسد. تمام مردم.
اصلا چه کسی میتواند بگوید حافظ و سعدی عامهپسند نیستند؟ یا عباس معروفی؟ یا سیمین دانشور؟ مگر تمام مردم از خواندن «سمفونی مردگان» یا «سووشون» و حتی آثار هدایت لذت نمیبرند و این کتابها پیوسته به چاپ مجدد نمیرسند؟
تقلیل واژهی «عامه» به قشری که معنای ادبیات را نمیفهمد، نادرست است. تَلذُّذ ادبی فقط مختص قشر باسواد و روشنفکر نیست. ندیدهایم که سالخوردگان ما، که گاهی تصدیق ابتدایی دارند، چطور از خواندن حافظ حَظ میبرند؟
سوم: ر.اعتمادی، آن نویسندهی عامهپسندی بود که ادبیات را میان مردم آورد. برای خواندن و فهمیدن آثارش، نیاز به پیشزمینهای خاصی نبود. هر کسی میتوانست بخواند و دوست داشته باشد. او کسی بود که علاوه بر نوشتن رمان، به مسائل اجتماعی هم میپرداخت. اعتمادی، به قدر خود، تلاش داشت که فساد و فحشای جامعهی پیش از انقلاب را به قلم بکشد و برای بهبودش تلاش کند.
متاسفانه، آثار او تا هجده سال پس از انقلاب اسلامی، مهجور ماند. هر چند در دههی هفتاد انتشارات شادان، دوباره آثار او را منتشر کرد، اما سالهای زیادی از بهترین سالهای عمر یک نویسنده هدر رفت. آثار اعتمادی، بعد از انقلاب با تاثیری که از شیخ خرقانی، عارف بزرگ و اومانیست ایرانی، گرفت؛ رنگ و بویی عرفانی دارد و پختهتر شده است.
آخر: برای منی که دوستدار ادبیات فارسی هستم، دردناک بود که رسانهها آنطور که باید و شاید به مرگ اعتمادی نپرداختند. شاید هنوز، قشر روشنفکر و طرفداران ادبیات غیر عامه پسند بر این باورند که اعتمادی، آنقدرها هم مهم نبوده و نیازی نیست که برای او چیزی بنویسند.
اما اعتمادی مهم است. خیلی مهم. بسیاری از کتابخوانهای جامعه با آثار او کتابخوان شدهاند. او مختصات فرهنگی جامعه را میشناخت و میدانست که باید چه بنویسد تا در دل نفوذ کند. همین تاثیر، در دراز مدت، بهترین ثمره برای یک جامعه است. جامعهای هر روز بیشتر وارد جهان مجازی میشود و از دنیای کتاب و مطالعه فاصله میگیرد.
مرگ اعتمادی و امثال او، برای درخت تنومند ادبیات فارسی، ضربهی بزرگیست. چرا که به قدر کافی تلاش کردهاند این درخت را پربار کنند.
بیایید خرچنگ و قورباغهای نباشیم. تا آدمها زندهاند جواب سلامشان را بدهیم. اگر هم به حکم طبیعت از دنیا رفتند، بدون تعصب به مرگ و آثارشان بپردازیم. میان بالا و پایین زندگی، بدانیم کسانی بودند و هستند که تمام زندگیشان را پای ادبیات و فرهنگ این جامعه گذاشتهاند و قابل توجهاند.
روان ر.اعتمادی و تمامی درگذشتگان اهل ادب و فرهنگ شاد و یادشان گرامی