بیاعتباری به خاطر رواج دروغ
- شناسه خبر: 4347
- تاریخ و زمان ارسال: 21 آبان 1401 ساعت 08:00
- بازدید : 58
اگر کسی از ایشان یک دروغ هم شنیده بود؛ قطعا بعثت حضرتشان را کسی جدی نمیگرفت. موضوع سخن امروز ما اعتبار و راستگویی است.
این مقدمه ساده برای اثبات اهمیت صداقت و راستگویی در کار رسانهای و در جهاد تبیین و بلکه در تثبیت و بروز و صدور انقلاب است. روزنامهای که به هر دلیل شرعی و قانونی دروغ نگوید؛ اما نتواند راست هم بگوید؛ از مرجعیت میافتد. این سرنوشت هر رسانهای است از صدا و سیما تا روزنامهها و حتی فضای مجازی.
فرض کنید صدا و سیما و روزنامههای ایران این امکان را داشتند که فقط راست بگویند. حتی اگر به ضرر حاکمیت باشد؛ چه میشد؟ معلوم است که راستگویی ما اعتراف تلقی و در بسیاری مواقع علیه خودمان استفاده میشد. خسارت بود و هزینه داشت. اما وقتی مردم خودمان و مردم دنیا میگفتند اینان به دلیل اسلامی بودن انقلابشان نمیتوانند دروغ بگویند و حرفشان حجت است.چه اتفاقی میافتاد؟
اگر می گفتند این حکومت، دروغگویی را دشمنی با خدا میداند. بنابراین هرگز دروغ نمیگوید.
یک انقلاب رسانهای میشد. انقلاب اسلامی در رسانه! وقتی چهل سال یک نگرش حکومتی غیر راست نگوید؛ تمام رسانههای دنیا خلع سلاح میشوند. زیرا این انقلاب چنان مرجعیتی پیدا میکرد که هر بنگاه سخن پراکنی هر حرفی را که میزد؛ مردم دنیا میگفتند: خوب، این سخنان ادعاست. بگذارید ببینیم رسانه جمهوری اسلامی چه میگوید.
اگر راستگویی ما فقط همین سود را داشت؛ تمام خسارتهایی که صداقت به منافع جمهوری اسلامی میزد؛ توجیه داشت.
نگارنده میفهمد که در جنگ و بنا بر حیلههای جنگی میتوان دروغ مصلحت آمیز گفت. بلکه گاهی باید دروغ گفت! اما بررسی کنید در تاریخ صدر اسلام چند بار از این حربه و تبصره پیامبر اکرم و ائمه اطهار استفاده کردند؟ انگشت شمار است. اگر در جنگ آتشی روشن کردند تا دشمن تعداد مسلمانان را زیاد ببیند؛ دروغ نگفتند. بلکه زمینهای ایجاد کردند که دشمن چنین تصوری کند. قرآن در جنگ بدر میفرماید که برای دشمن تصور زیاد بودن مسلمین ایجاد شد و برای مومنین هم تصور کم بودن دشمن. تا نهراسند. اما کسی به کسی دروغ نگفت.
داستانهایی از دروغهای مصلحت آمیزی که در صدر اسلام گفته شده، اولین ویژگیاش این است که دروغ مستقیم نیست. دومین ویژگیاش اینکه مصلحت غیرقابل انکاری در آن بوده است. سومین ویژگیاش هم این بود که چنان تعدادش قلیل است که قابل ذکر نیست.
مثلا کسی دنبال مظلومی بوده و از علی (ع) میپرسد این که فرار کرد از کدام طرف رفت؟ و حضرت جایش را عوض کرد و فرمود: از زمانی که اینجا ایستادهام کسی را ندیدهام. در صورتی که در جای قبلی دیده بود. یا در ماجرای شهادت به عمل زنا که پیامبر اکرم برای ثابت شدن شهادت فردی که خبر زنا را میداد ؛حضرت علی (ع) را فرستاد و حضرت برگشت و فرمود من چیزی در محلی که امکان ورود داشتم ندیدم.
به همین دلیل مردم پیامبر (ص) و ائمه اطهار را امانتدارانی راستگو میدانستند و میدانند و اگر چیزی را نقل میکردند؛ همگان در صحت آن تردید نداشتند.
*
آیا سیاست رسانهای جمهوری اسلامی هم همین است؟
چنان برای دروغها مصلحت درست کردهایم که مردم خودمان حرفمان را باور نمیکنند. چه رسد به مردم دنیا.
در شاهچراغ تروریستها روز روشن آدم میکشند و هزار دلیل وجود دارد که کار، کار داعش است. با دلیل هم عنوان میشود. اما مردم نزد خود میگویند: باز چه مصلحتی دیدهاند که دروغ میگویند؟ دشمنان میگویند کار خودشان است و جمهوری اسلامی باید ثابت کند که کار خودش نیست!
دشمن میگوید مگر بمبگذاری آستان مقدس امام رضا (ع) کار خودشان نبود؟ مگر سینما رکس کار خودشان نبود؟ مگر شلیک به هواپیمای اکراین کار خودشان نبود؟
چنان مصلحتها ما را دروغگو کرده است که مردم بگویند هر چه حکومت میگوید؛ باید معلوم شود که راست است.
از خودکشیهای داخل زندانها تا اعترافهای تلویزیونی تا مصاحبههای تلویزیون با مردم، از چنان بیاعتباری برخوردار شده است که متاسفانه مردم برای شنیدن حرف راست، به بیبیسی و اینترنشنال پناه میبرند. دروغ ما باعث رونق بازار آنان شده است.
رهبر انقلاب فتوا میدهد که استفاده از سلاح هستهای حرام است. اما چون این سخن را صدا و سیما میگوید؛ باور نمیکنند و در مناسبات سیاسی کاملا بلااستفاده میشود.
عکس یک سارق را در تیر ماه خود اینترنشنال منتشر کرده است که به میلهای بسته شده و لیوانی جلویش قرار دارد.
امروز همان اینترنشنال همان عکس را به عنوان کشته شده اعتراضات جا میزند. و هر چه استدلال میکنی، کسی قبول نمیکند. حتی سند میآوری؛ باز تردید دارند.
اختلاسگر وقتی فرار میکند و از کشور خارج میشود؛ میگویند خودشان فراری دادند. عضو مافیای ثروت و قدرت را محاکمه میکنند؛ مردم میگویند از کجا معلوم که آزاد نشده باشد.
وقتی گفته میشود فلان قاضی در کشور رومانی خودکشی کرده است؛ میگویند خودشان کشتند. صاحب ساختمان متروپل روز اول زیر آوار کشته میشود؛ میگویند فراریش دادند و ماجرای مهسا امینی را کسی باور نمیکند؛ به همین دلایلی که گفته شد!
پنجاه روز است که کشور درگیر اغتشاش است. به خاطر بیاعتمادی، هر جوانی که خودکشی میکند خونش را میاندازند به گردن حکومت و هر چه قسم و آیه میآوری کسی باور نمیکند. بسیجی را با گلوله میزنند، میگویند ریش داشت. اما بسیجی نبود و معترض بود. و پلیس او را کشته است!
به غیر از صدا و سیما یکی از بزرگترین خطاهایی که کردیم؛ این بود که، نهادهایی را هم که باید مرجع مردم باشند؛ دروغگو کردهایم و کسی باورشان نمیکند. پلیس، پناه مردم است. با حکم قضایی میخواهد کسی را ببرد میگویند نکند قلابی باشد!
نظام پزشکی و پزشکی قانونی که باید مرجع تعیین حقیقت باشند؛ نظر میدهند، میگویند مگر میتوانست خلافش را بگوید؟ پس معلوم نیست راست بگوید.
دانشگاه و روحانی و مسجد و هر نهادی که باید تعیین کند چه چیزی درست است و چه چیزی غلط، از مرجعیت و صداقت افتاده است. و همه این خسارتها برای یک جمله است. اعتماد مردم به خاطر دروغهای مصلحت آمیز از ما سلب شده و این تقصیر خودمان است.