بحران جمعیت و نمودارهایی که نزولی هستند
- شناسه خبر: 6430
- تاریخ و زمان ارسال: 28 آذر 1401 ساعت 08:00
- بازدید : 76

نفیسه کلهر
در جلسه هفته گذشته مجلس شورای اسلامی، آقاتهرانی، رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس گفته است: مردم باید اجرای قانون جوانی جمعیت را در زندگی خود لمس کنند.
از طرفی دیگر در همین جلسه کاظم فروتن، دبیر ستاد ملی جمعیت تاکید کرده است که وزارت ارشاد روی شعار «فرزند بیشتر، زندگی بهتر» کار کند.
فروتن با لازم دانستن فرهنگسازی درباره تشکیل خانواده و ازدواج جوانان توضیح داده است که در سال 1390 تعداد ازدواج 874 هزار بود که این در سال 1400 به 570 هزار کاهش پیدا کرد. تعداد طلاق در سال 99 حدود 143 هزار بود که در سال 1400 به 200 هزار افزایش پیدا کرد. نرخ باروری در سال 1390، 79/1 بود که در سال 1400 نرخ باروری به 65/1 رسید. همچنین نرخ سالمندی 3/8 بود و اکنون به 5/10 رسیده است. این اعداد نشان میدهد که ما بحرانی را در حوزه ازدواج، طلاق و سالمندی پیشرو داریم که باید به آن توجه کنیم.
فاطمه محمدبیگی هم تاکید کرد که مسئله جمعیت یکی از کلیدیترین مسائل کشور است و باید در برنامه هفتم به صورت ویژه دیده شود. او حتی پیشنهاد کرد که در کتب درسی برای حمایت از جوانی جمعیت و خانواده سرفصل گنجانده شود.
در این میان تنها محمد صباغیان نماینده مردم بافق و مهریز به جنبه دیگری از این معضل اشاره کرده و گفته است: نمیتوان در خانههای 45 و 65 متری بیش از یک فرزند جا داد؛ هزینه بهداشت سرسام آور است و شخص نمیتواند فرزندی داشته باشد. در برخی شهرستانها که تعداد فرزندان زیاد است چنین مشکلاتی وجود ندارد. افراد ساکن در تهران و شهرهای بزرگ نمیتوانند بیش از یک فرزند داشته باشند چون هزینهها سرسامآور است پس باید اصل مشکل را حل کرد.
در میان توصیههای آمرانه به فرزندآوری باید دید چه چیزی میتواند مشکل عدم ازدواج جوانان و عدم تمایل به فرزندآوری زوجهای جوان را حل کند؟ شاید راه حل این مشکل؛ همان حلقه گمشدهای است که مجلسیون چشم به رویش بستهاند، و با فرهنگسازی و توصیه حل نمیشود!
*
ستاره 35 ساله است. به تازگی تصمیم به استقلال گرفته و قصد دارد از خانه پدری جدا شود. خودش میگوید: «مادرم خیلی ناراضی است که من میخواهم زندگی مجردی را شروع کنم. او دوست دارد من ازدواج کنم و از خانه پدرم به خانه بخت بروم. راستش را بخواهید من هم ضدازدواج نیستم و دوست داشتم ازدواج کنم اما واقعیت این است که خواستگاری نداشتم. از طرف دیگر روزهای عمرم داشت میگذشت و تا 35 سالگی ماندن در خانه پدر خیلی سخت بود و هست. دوست داشتم برای خودم خانه و زندگی داشته باشم و برای بیرون رفتن و رفت و آمدم به کسی جواب پس ندهم. عصر که از سر کار میآیم برای خودم یک گوشه دنج و آرام داشته باشم به دور از دعواهای خانوادگی.» ستاره ادامه میدهد: «کدام دختری است که دوست نداشته باشد ازدواج کند؟ یعنی آدم نرمال و کسی که مشکل روحی یا مشکل دیگر نداشته باشد، در یک شرایط نرمال و حالت عادی مایل است ازدواج کند و تشکیل خانواده بدهد. من هم دوست داشتم الان وسایل خانه بختم را میچیدم، به جای اینکه برای خانه مجردی مبلمان تهیه کنم. اما باور کنید پسرها این روزها تمایلی به ازدواج ندارند؛ هستند اما معدودند. مثلا برای من که خودم فوق لیسانس دارم و توانش را دارم تا از پس خرج و مخارج یک زندگی بربیایم، فقط یک خواستگار هست آن هم پسری که در یک آبمیوه فروشی کار میکند و حتی نمیتواند خرج خودش را دربیاورد. البته فقط بحث مادی نیست!»
*
مریم و همسرش سهیل، زوجی هستند در آستانه چهل سالگی که فرزندی ندارند و تمایلی هم ندارند داشته باشند. مریم میگوید: «بچه آوردن در این دوره و زمانه خیلی سخت شده. مسئولیت همه چیز را باید به عهده گرفت و بعد بچهدار شد. من حتی در مورد خودم نمیتوانم مسئولیت پذیر باشم. اینکه فرزندت یکی دو زبان خارجی بداند و موسیقی بفهمد و هنر را درک کند خواسته من و امثال من نیست. اینها خیلی گندهتر از دهان من و شما حرف زدن است. وقتی من خودم آرامش ندارم و هر ماه بعد از کم شدن قسط و کرایه خانه و قبوض و… از حقوق، میبینم چیزی نمیماند برای خرید یک دست لباسی که ماههاست به دلم مانده، بچه را چطور بزرگ کنم؟ با آرزوهای او چه کار کنم؟ چقدر آرزو تلنبار شده روی هم بماند و بشود بغض گلو؟»
*
حسن 5 سال است که نامزد است. او و نامزدش قصد ازدواج ندارند. چون توانش را ندارند! هر کدام در خانه پدرشان هستند و گاهی بیرون همدیگر را میبینند. حسن بیکار است و برای بیرون رفتن با نامزدش باید ماشین پراید پدرش را قرض بگیرد. خودش میگوید: «بیرون که میرویم هزینه زیادی نداریم. نهایتش یک لیوان چایی بخوریم از کافههای بین راه جاده سلامت. اما خدا نیاورد روزی را که ماشین پدرم بنزین نداشته باشد. اغلب هزینه یک باک بنزین را در جیبم ندارم.» او با رضایت از نامزدش برای ولایت میگوید: «گاهی اوقات که نسیم خیلی دوست دارد شام بیرون برویم خودش هزینهاش را قبول میکند. وضعیت من را خیلی خوب درک میکند. البته اینطور هم نیست که منم بیخیال سر کار رفتن شده باشم. اما سر هر کاری بروم بیگاری است؛ کار زیاد و حقوق کم. هر وقت هم بفهمند که حق و حقوقت را به اندازه میخواهی بیرونت میکنند. چیزی که زیاد است آدمهایی است که حاضرند با حقوق کم هم کارهای سخت بکنند، که خب اشتباه است.»
*
جوانانی مانند حسن در این شهر بسیارند. معین یکی دیگر از آنهاست که به تازگی نامزدیاش به هم خورده. خودش از شرایط اقتصادی سختش اینطور میگوید: «روزهایی بود که من هیچ خرجی نداشتم. نه لباس میخریدم نه وسیله اضافی. همه جا هم پیاده میرفتم. فقط پول روزی دو نخ سیگار کشیدنم را از صندوق صدقه خانه برمیداشتم.» میپرسم چرا سر کار نمیرود؟ معتقد است که آرتیست است و هرکسی کار و هنر او را درک نمیکند. برای بعضی فروشگاهها عکاسی کرده که آنها اصلا سبک او درک نکردهاند و او ترجیح داده بزند زیر میز و دیگر کار نکند.
هادی هم جوان دیگری است که شغل و پیشهای ندارد. مهارتش موسیقی است ولی درآمدی از این کار ندارد. خودش میگوید: «قبلا در آموزشگاهها تدریس میکردم؛ اما درآمدش نسبت به انرژیای که من برای این کار میگذاشتم خیلی کم بود. من هم دیگر کار نکردم.» از سختی زندگی با پدر و مادر در 45 سالگی میپرسم، میگوید: «پدرم بازنشسته است و درآمد کمی دارد. من هم اصلا از پدر و مادرم پولی نمیگیرم. آنها همان هزینه زندگی خودشان را بتوانند بدهند هنر کردهاند. اما از نظر سربار بودن که من چنین حسی ندارم. هیچ چیز نمیگویند و اصلا کاری به کارم ندارند.»
*
در این گزارش بخشی از وضعیت جوانان جامعه به تصویر کشیده شده است. به نظر میرسد مشکل جوانان ایرانی در این برهه و موانعشان برای فرزندآوری و ازدواج سختتر از آن باشد که با کار فرهنگی بشود حلش کرد. مجلسیون اگر تمایلی به حل این مشکلات دارند، بهتر است به استیضاح وزرا بپردازند و معیشت و اقتصاد را بهبود بخشند تا رشد صعودی جمعیت را روی نمودارهایشان ببینند.