بالندگی فرهنگی یکشبه ایجاد نمیشود
- شناسه خبر: 19696
- تاریخ و زمان ارسال: 11 شهریور 1402 ساعت 08:00
- بازدید :

سریال«سنجرخان» یکی از آخرین فیلمنامههایی است که توسط او نوشته شده و به زودی به کارگردانی محمدحسین لطیفی از رسانه ملی پخش میشود. از او دعوت کردم که ضمن حضور در دفتر روزنامه ولایت، گپوگفت دوستانهای داشته باشیم که شرح آن از خاطر شما فرهیختگان میگذرد.
n لطفا از گذشتهی خود بگویید تا مشخص شود فعالیت فرهنگی شما از چه مقطعی شروع شد؟
سال 1350 در تهران به دنیا آمدم. خانواده من اصالتا قزوینی هستند ولی به دلیل اینکه پدرم در شرکت گاز کار میکرد به مدت دو سال در تهران زندگی میکردیم تا این که به قزوین منتقل شد. مادرم گیلانی است. شغل خانوادگی ما، تا چند نسل که به عقب بازگردیم، پالان دوزی بوده است که در بازار «علافها» راستهای به همین نام وجود دارد. پدر بزرگم حاجیدا… پالاندوزها بود که بعدها نام خانوادگیمان را به سبحانینژاد تغییر دادند.
در دبیرستان شریعتی درس خواندم. به دلیل اصرار خانواده به رشته تجربی رفتم و در رشته شیمی کاربردی از دانشگاه آزاد کرج فارغالتحصیل شدم. تقریبا از 16 سالگی اشعارم انتشار یافت. یکی از اولین نشریاتی که اشعارم در آن چاپ شد، هفتهنامه ولایت بود که در زمان سردبیری استاد امیرعاملی اتفاق افتاد و من آن زمان از انتشار اشعارم در نشریات محلی ذوق میکردم .
n آیا خانوادهتان مشوق و پیگیر فعالیتهای ادبی و فرهنگی شما بود؟
خیر اصلا. اتفاقا خانواده به ویژه پدرمرحومم به شدت مخالف فعالیتهای ادبی من بود. به هر حال ما یک خانواده سنتی بودیم که تمایل خاصی به این موضوعات نداشتند و بیشتر در پی تحصیل در رشتههای قابل توجه از نظر خودشان بودند. ولی من در حلقههای ادبیای که برگزار میشد، شرکت میکردم. آن زمان آقای اسرافیلی به قزوین آمده بود؛ به همراه دیگر دوستان ادبی از جمله آقایان: حضرتی و عاملی و یکسری قدیمیترها مانند آقایان روشن قزوینی و بابک قزوینی حلقههای ادبی تاثیرگذاری برگزار میشد که رونق خوبی هم داشت. من در همین فضاهای فرهنگی و هنری فعالیت خود را آغاز کردم. البته هنوز هم شعر برایم خیلی با ارزش و عزیز است و یک پناهگاه روحی و آرامش دهنده برای من تلقی میشود. با مجید بالدران، مجید شفیعی، حسن لطفی، مرحوم مهدی خلیلی، محسن فرجی، محمد حسینی، رشید کاکاوند، حسن ارداقیان، اسماعیل سکاک همچنین از خانمها مرحومه فرشته رجبی، خانم تقیانپور و دیگرانی که نامشان در خاطرم نیست، در دهه 70 حلقهی ادبی تشکیل داده بودیم. دایرهای متشکل از دوستان فرهنگی که دغدغه هنری هم داشتیم. انجمن ادبی عبید به مدیریت جناب حضرتی تاثیر قابل توجهی در شکلگیری هویت فرهنگی بنده داشت .
n با توجه به اینکه دوستدار مسائل ادبی بودید چطور شد که به سینما علاقهمند شدید؟
احساس کردم که شعر دیگر مخاطب آنچنانی ندارد. تاثیرگذاری شعر در حد جلسه ادبی بود و نمیتوانست بر مخاطب و اجتماع تاثیر بگذارد. به همین دلیل به تدریج جذب فضای فکری سینما شدم؛ به سینما علاقه پیدا کردم البته فقط در حوزه نویسندگی یعنی فیلمنامه نویسی .
n با توجه به شرایط دهه 70 آیا دسترسی به کلاس و کتابهایی سینمایی به راحتی امکانپذیر بود؟
یکی از شانسهای بزرگ من این بود که یک یا دو سال بعد از قبولی در دانشگاه، وارد بازار کار شدم. علاوه بر این که دانشجو بودم مغازه آبا و اجدادی خودمان را که در علاف راسته بود، میگرداندم. البته ناگفته نماند که مغازه در آخر شبها یک جورهایی تبدیل شده بود به پاتوق فرهنگی و ادبی. دوستان دور هم جمع میشدیم و صحبت میکردیم. بازار باعث شده بود که من از لحاظ مالی این شرایط را داشته باشم که به کلاسهای سینمایی تهران راه پیدا کنم. سال 75 بود که به کلاس تئاتر مرحوم استاد سمندریان رفتم. آقای سمندریان در جذب من به سینما خیلی تاثیر داشتند. ایشان لطف زیادی نسبت به من داشتند. خیلی تشویقم کردند و تاکید میکردند تو به درد این کار میخوری و مسیرت را ادامه بده.
n حضور در کلاس استاد سمندریان به دلیل علاقهای بود که نسبت به او داشتید؟
من خیلی علاقهمند بودم که در کلاس نمایشنامهنویسی استاد بهرام بیضایی حضور داشته باشم. ثبتنام کردم ولی متوجه شدم آقای بیضایی برای ساخت فیلم جدیدشان، کلاس نمایشنامهنویسی را تعطیل کردند و به جای ایشان سیامک تقیپور جایگزین شد که من دوره آموزشی را با او گذراندم. ولی علاقهام به آقای سمندریان تا حدی بود که کلاس بازیگری هم رفتم. در بیان، بهترین نمره را گرفتم ولی ایشان گفتند که نمیتوانی از دستهایت به خوبی استفاده کنی.
آن زمان کلاسهای فیلمنامهنویسی حوزه هنری هم برگزار میشد و من شرکت کردم؛ البته در آموزشگاه سمندریان یک دوره با آقای فخیمزاده دورهی فیلمنامهنویسی گذراندم. در حوزهی هنری همان دوران با استادی به نام فرهاد توحیدی آشنا شدم. ایشان هم به من خیلی لطف داشتند، چون متوجه شده بودند که من آنقدر علاقهمندم که از قزوین میآیم. آن زمان فیلم «مرد عوضی» خیلی گل کرده بود و آقای توحیدی جایگاه خوبی در محافل سینمایی داشتند. دو یا سه ترم را با ایشان گذراندم که خیلی برایم تاثیرگذار بود و باعث جهش من شد. در همین مسیر با آقایان بهروز افخمی، مهدی سجادهچی و محمود اربابی همچنین جناب فریدون فرهودی آشنا شدم و دورههای آموزشی متعددی را گذراندم .
n به این ترتیب فعالیتهای فرهنگی شما در قزوین قطع شد؟
خیر. تقریبا از سال 75 همراه با استاد حضرتی نشستهای ادبی عبید را برگزار میکردیم. با حوزه هنری هم همکاری داشتم. شاید برای خیلیها جالب باشد که ما در سالهای 77 تا 78 فیلم هایی مثل «بیمار انگلیسی» و «اتوبوسی به نام هوس» را برای مخاطبان سینما اکران میکردیم. البته فیلمها را باید از صحنههای غیراخلاقی خالی میکردیم و در پایان در مورد فیلمها صحبت و نقد و بررسی انجام میشد. بعدها در تهران ساکن شدم صبحها میرفتم کتابخانهی حوزه هنری و ساعت 8 شب به خانه باز میگشتم و تازه شروع میکردم به مطالعهی روزنامهها و نشریات فرهنگی و سیاسی .
n با حوزه هنری تهران هم همکاری داشتید؟
ما اولین گروهی بودیم که جذب شورای فیلمنامهنویسی حوزه هنری شدیم. گروهی که از آقایان کاظمیپور، سیدسعید رحمانی، حسین مثقالی و خانم شعله نیکروش تشکیل شده بود. دو یا سه سالی فعالیتهایم به همین روال ادامه داشت. اولین قراردادم را که با حوزه هنری امضا کردم بعد به قزوین برگشتم .
n اولین کارتان که از تلویزیون پخش شد چه نام داشت و چه سالی بود؟
سال 81 سریال «سرآغاز یک باغ» را نوشتم که صدا و سیما از من خرید و از شبکه یک پخش شد. این فیلم آخرین کار خانم فریماه فرجامی بود. سریال سی قسمتی که هر روز ظهر به مدت بیست دقیقه در برنامه خانواده پخش میشد.
n بازخورد خوبی داشت؟
من برای این فیلمنامه خیلی زحمت کشیدم ولی متاسفانه کار خوبی نشد. مسئول گروه فیلم و سریال گروه خانواده در آن زمان آقای محمدرضا محمدی نیکو بود که از نویسندگان و شاعران خوب کشورمان هستند که به تازگی فیلم «عیار تنها» را به کارگردانی سیدجمال حاتمی و تهیهکنندگی بهروز مفید در دست کار دارند که به دوره صفویه میپردازد.
n چرا «سرآغاز یک باغ» نتوانست رضایت شما را جلب کند؟
به نظر من کار کردن با یک گروه غیرحرفهای خیلی بد است. نه تنها باعث پیشرفت شما نمیشود بلکه شما را عقب میاندازد. توانایی و درک متقابل فیلمنامهنویس با کارگردان بسیار مهم و تاثیرگذار است که متاسفانه این اتفاق روی نداد.
n با اداره ارشاد چطور؛ آیا همکاری داشتید؟
در اواسط دهه 80 آقای شفیعیها مدیرکل اداره ارشاد قزوین بودند و با حسن نیتی که داشتند اتفاقات خوبی افتاد و من هم با ارشاد همکاری داشتم. سلسله نشستهایی را با همکاری آقایان حضرتی و ابوترابی برگزار کردیم و علاوه بر شعر همچنین ادبیات داستانی به موضوعاتی مانند «ارتباط هنرها»، «چیستی هنر» و «تاریخ» با حضور افراد و چهرههای معتبر و معروف کشور برگزار کردیم. متاسفانه این نشستها چندان انعکاس پیدا نکرد و از رسانهها پخش نشد. در آن سالها من به نویسندگی داستان و نمایشنامه هم علاقه زیادی داشتم. نسلی از نویسندگان امروزی که متعلق به دهه 80اند محصول همان دورهها هستند که البته جناب آقای حسن لطفی هم در این زمینه بسیار تلاش کردند و نویسندگان خوبی از کلاسهای آنان به عرصه رسیدند. در بسیج هنرمندان نیز فعالیت داشته و دارم.
n از فیلم «بره کشون» بگویید؛ به نظر میرسد که این کار با استقبال مخاطبان مواجه شد؟
در دهه 80 چند تا فیلم و سریال کار کردم و یکی از فیلمهایی که با اقبال خوبی از جانب مخاطبان روبرو شد فیلم «برهکشون» بود که با تهیه کنندگی آقای رضا جودی و کارگردانی مهرداد خوشبخت کار کردیم. این فیلم تقریبا هر سال در عید قربان پخش میشود و برای مردم جذاب است. بعد از آن قرار شد سریال فصل بیپروایی را با فریدون جیرانی کار کنیم که نشد. من فیلمنامه خیلی خوبی برای این سریال نوشته بودم. بعدها بیژن میرباقری با استفاده از همین فیلمنامه سریال «رنج پنهان» را ساخت که قسمتهای 11 و 12 آن کاملا در قزوین جریان داشت. این سریال در مورد مبارزات گروههای سیاسی علیه رژیم شاه در سال 53 بود که در سال 1396 از شبکه اول پخش شد .
n به نظر میرسد در فیلمنامهنویسی گرایش خاصی به تاریخ دارید؟
این طور نیست که فیلمنامه تاریخی برای من اولویت داشته باشد ولی علاقه خاصی به تاریخ دارم. بیشتر گرایشم به مسائل اجتماعی سیاسی و فرهنگی روز است که در قالب تاریخ میتوان بیآن که به گروه یا جناح خاصی بر بخورد، آسیبشناسی اجتماعی فرهنگی داشت. به ویژه تاریخ ایران و قزوین بسیار پر فراز و فرود و عبرتآموز است.
n از همکاری با آقای محمد حسین لطیفی بگویید و حاصل همکاریتان با ایشان به کجا رسید؟
از بهترین و لذتبخشترین فعالیت هنری من همکاری با استاد لطیفی است که از سال 99 شروع شد. قرار بود که ما یک سریال مرتبط با دوران صفوی برای شبکه خانگی انجام بدهیم که داستانش در مورد وقایع سیاسی بود که در دورهای دو ساله به پایتختی قزوین، 5 یا 6 شاهزاده (فرزندان شاهتهماسب) همدیگر را به قتل میرسانند. 3 یا 4 قسمت از این سریال را نوشتم ولی مشکلاتی پیش آمد و در نهایت ساخت سریال «سنجرخان» به آقای لطیفی پیشنهاد شد و ما برای این سریال راهی کردستان شدیم. تولید پروژه سنجرخان به پایان رسیده و اکنون در نوبت پخش قرار دارد که مرتبط با یک سردار غیور کرد ساخته شده است .
همکاری دیگرم با استاد محمدحسین لطیفی نگارش مینی سریال سه قسمتی به نام «وارث» است که نگارش آن پایان یافته که در حال و هوای تعزیهخوانی است. سریالی دیگر به نام فعلی «قدرت» که تاحدودی شبیه به سریال «پیکی بلایندرز» است نیز در حال نگارش قرار دارد. این سریال به مسائل سال 1344 میپردازد و به نظرم موضوع آن در تاریخ ما گم شده است. در همین دوران است که مردم به مراسم مذهبی سیاسی گرایش پیدا میکنند و بازاریان سنتی هدفمند میشوند؛ همچنین شخصیتهایی مانند طیب و تختی نیز در آن دوران حضور پررنگی دارند که البته ما وقایع را با شخصیتهای خیالی جلو بردهایم .
n به نظر شما یک فیلمنامهنویس فقط باید در یک ژانر بنویسد؟
ببینید من عاشق مسائل اجتماعیام ولی فیلمنامهنویس حرفهای باید در همه ژانرها بنویسد. افراد علاقهمندی که میخواهند وارد این حرفه شوند باید بدانند این طور نیست که منتظر بنشینند تا چیزی که دوست دارند به آنها پیشنهاد شود. ممکن است کار کمدی به آنها پیشنهاد شود. اتفاقا من سه تا کمدی نوشتم که یکی از آنها برای شبکه قزوین بود. به نظرم جزو کارهایی است که میتواند از رسانه ملی پخش شود. کمدی «ساختمان پدر» با لهجه قزوینی ساخته شده و در حد استانداردهای تلویزیون است و با یک بیستم هزینهای که در تهران باید ساخته میشد، شکل گرفته است و احتمالا اکنون در «تلوبیون» قابل دسترس است.
n با توجه به تجربیاتی که دارید چرا آن طور که باید از تجربیات شما در قزوین استفاده نشده است؟
واقعیت این است که چندان فرصت ندارم ولی به شدت علاقهمندم که اگر فرصتی پیش بیاید تجربیاتم را در اختیار علاقهمندان و به ویژه جوانهای همشهری بگذارم. اگر کسی برای آموزش فیلمنامهنویسی به تهران برود با توجه به شرایط موجود حداقل باید بابت هر جلسه 500 هزار تومان هزینه کند و همین حدود هم صرف هزینهی ایاب و ذهاب نماید. من میتوانم با همان کیفیت در قزوین تدریس کنم. اعتبار یک فیلمنامهنویس به ارتباط و اعتباری است که نزد تهیهکنندگان دارد. من خیلی در این زمینه میتوانم به بچههای قزوین کمک کنم. میتوانم آنها را با هنرمندان تهران آشنا کنم و تا حدودی زمینه ارتباط و همکاری بین هنرمندان قزوین با پایتخت فراهم شود .
n مواردی که گفتید خیلی خوب است ولی چرا تا حالا انجام نشده است؟
واقعیت این است که ما در قزوین بودجه فرهنگی مناسبی نداریم یا لااقل ساخت فیلم سینمایی و سریال در اولویت قرار نگرفته است. خب یک مدیر نمیتواند به راحتی بگوید پول نداریم؛ مجبور است آبروداری کند. خیلی دوست دارم فیلمنامههایی با محوریت شهدای قزوین کار کنم و تحقیقات و طراحیهای قابل توجهی انجام دادهام. باید حمایتهای لازم در سطوح عالی مدیریت استان شکل بگیرد. کلی سوژه بومی و قزوینی داریم که جای کار دارند و با استفاده از آنها میتوانیم فرهنگ بومی خودمان را در سطح کشور و حتی بینالمللی معرفی کنیم .
زمانی که افغانها به ایران حمله کردند اولین جایی که با آنها پیروزمندانه مقابله کرد قزوین است. در منطقهای به نام دیالآباد، مردم قزوین به رهبری یک روحانی به نام «شیخ رضی» جلوی افغانها ایستادگی کردند که تا به امروز هم در تاریخ ما مغفول مانده است. این یکی از صدها سوژهای است که میتوانیم کار کنیم. یا شهید ثالث که شهید محراب و ترور بود. همچنین در دوران جنگ ایران و روس سرداران اصلی سپاه ایران دو برادر یعنی حسنخان و حسینخان سردار قزوینی بودند. دوران صفوی که قزوین پایتخت سیاسی و فرهنگی بود و البته دورانهای متمادی چهرههای شاخص فرهنگی سیاسی ادبی و هنری در قزوین به عرصه شکوفایی رسیدهاند.
n ضمن تشکر از همراهی شما؛ در پایان چه پیشنهادی برای بهتر شدن فضای فرهنگی قزوین دارید؟
در فرهنگ و هنر ابتدا باید بضاعتها شناخته شود، بعد با مشکلات روبرو بشویم و به دنبال راه حل باشیم. ما امروز با مشکلی به نام نداشتن هویت فردی و جمعی بین قزوینیها مواجهایم، این قضیه را در بین نخبگان قزوینی در رشتههای مختلف میبینیم که بسیار علاقه دارند به تهران یا خارج از کشور مهاجرت کنند. تا زمانی که نخبگان، صاحبان سرمایه و مسئولین استان تعلق خاطری به شهر و استان خودشان نداشته باشند نمیتوانیم به توسعهی همه جانبه بیاندیشیم. مسئولان ارشد استان باید بپذیرند در دنیا هیچ ابزاری برای فرهنگسازی همچنین هویتمندی، بهتر و قدرتمندتر از رسانههای تصویری نیست. با یک سریال میتوان اهمیت اصالت و جایگاه خانواده را به مردم نشان و حتی آموزش داد که چطور باید بنیانهای یک جامعه و ارزشهای آن حفظ شود. اکنون کردستان با ساخت سریال «سوران» همچنین «سنجرخان» در حال معرفی هویت آن منطقه شده است که البته باید ادامهدار باشد.
ما در استان قزوین با وجود پیشینه تاریخی و فرهنگ غنی تا به امروز نتوانستهایم چنین کاری انجام دهیم. شاید تنها بارقهای که در ذهنها مانده سریال «شوق پرواز» بود که یاد و نام شهید بابایی را زنده کرد اما به هویت قزوین و خردهفرهنگهای آن چندان پرداخته نشد. قزوین لوکیشن و محل فیلمبرداری بسیاری از سریالهای تاریخی است که مطلقا نامی از این شهر اصیل با مردمان شریف و بناهای قابل توجه به میان نمیآید. امیدوارم شرایط برای ساخت فیلم و سریال مرتبط با هویت این منطقه فراهم شود.
بازیابی و بالندگی فرهنگی کاری نیست که یک شبه و فقط توسط یک دستگاه انجام شود بلکه عزمی قوی با حمایت همهجانبهی تمام ارکان سیاسی، اداری، اقتصادی و اجتماعی استان را طلب میکند. حضور مقتدر تیم شمسآذر اتفاق خوشیمنی در این زمینه است که امیدوارم حمایت از این تیم به نحو مطلوب ادامه پیدا کند. در عرصههای مختلف باید نام قزوین و قزوینی موجب اعتبار و هویتمندی باشد اتفاقی که در اصفهان، تبریز، شیراز، مشهد، یزد و سایر شهرهای مطرح ایران افتاده است .