باغ و باغکار
- شناسه خبر: 7073
- تاریخ و زمان ارسال: 12 دی 1401 ساعت 08:00
- بازدید :
مصطفی حاجیکریمی ـ باغدار سنتی و دبیر بازنشسته
تار و پود هستیام بر باد رفت اما نرفت
عاشقیهای باغ از دلم دیوانگیها از سرم
من باغدارم و باغکار. این باغهای سنتی از پدرم به من به ارث رسیده است. پرچم این باغها که سالهای سال که پدرم آن را با چنگ و دندان برافراشته نگه داشته بود وقتی افتاد، من که حدود 46 سال لباس دانشآموزی، دانشجویی و دبیری به تن کرده بودم سعی کردم نگذارم این پرچم بر زمین بماند. با علاقه و عشقی که از همان اُوان نوجوانی و جوانی به این باغها داشتم پرچم را تا همین حالا که هفت ـ هشت دهه از عمرم سپری میشود هم در سنگر مدرسه و هم در سنگر باغ و باغداری نگه داشتم. همه همّ و غم من تا آنجا که توان و شرایط اجازه میداد نگهداری باغها بوده و هست. این سرمایه ملی را با سختی و مشقات زیاد همچون پدرانمان نگاهبانی و نگهداری کردیم تا جایی که باخبر شدیم باغهای سنتی را ثبت ملی کردهاند. ذوق کردیم که از این پس علاوه بر باغدارها و باغکارها و باغبانها، ارگانهای دولتی به کمک ما میآیند و با توجه آنها و دغدغههایی که دارند مشکلاتی که هر روزه و هر ساله مخصوصاً در این چند دهه اخیر باغها پیدا کردهاند مشکلگشا میشوند. متأسفانه روز به روز از مشکلات ما کاسته نشد هیچ، به آن اضافه هم شد: مشکلات کمآبی از یک طرف و مشکلات ناامنی باغستان از طرف دیگر. تا چند دهه پیش هیچ غریبهای به خودش اجازه نمیداد داخل محلات باغها (که به آن «فند» میگویند) بشود. «چایخانه»ها حتی درب هم نداشتند و اگر داشتند یک درب چوبی. شوربختانه امروزه اولاً اجازه نداری در ملک شخصی خودت یک اتاقک برای سرما و گرمایی که باغکار در باغ دارد بسازی و یا … . حالا مجوز هم گرفتی و طبق نقشه داده شده ساختی، درب آهنی میگذاری با چندین قفل و بست و دزدگیر ولی باز در و هر آنچه که لازم کار یک باغکار و باغدار است را میدزدند و میبرند. وقتی هم که به مقامات مراجعه میکنی میگویند شما اصلاً با سارقین هیچگونه برخوردی نکنید و به ما اطلاع دهید. انگار سارقین از خدا بیخبر میایستند تا ما مراحل قانونی را طی کنیم. شاید در همین یک ماهه حدود هفت ـ هشت میلیون تومان درب و پنجره، قطعات بازدارندهای که در سر راه ورودی باغ گذاشته بودم بردهاند. این مطالب که مینویسم نه در محل ما که در بسیاری از محلات دیگر باغستان هر روزه اتفاق میافتد. در موقع محصول ـ اگر باشد! ـ یک طور و در پاییز و زمستان به نحو دیگر. خدا میداند چقدر از درختهایی که با هزار خون جگر کاشته و پرورش داده شده از سبز و خشک بریده میشوند و میبرند. روزگاری بهترین جای امن برای باغدار باغاش بود اما امروز… . یک روز میآمدند انگور باغ را میخوردند و رد میشدند. امروز متأسفانه انگور را میخورند، درختاش را میشکنند و هم میبرند و اگر غفلت کنی باغبان را هم میزنند! خدا میداند در همین دو دهه برای راحتی آبیاری به طور نیمبند چقدر دریچه آهنی به جای بند جاسازی کردهاند. تقریباً همه آنها را سارقین شهری و انگشتشمار سارقین خود باغستان کندند و بردند. متأسفانه از هر طرف باغدار، باغکار و باغبان دستش بسته است. با دست بسته هم نمیشود آببازی بکنی. نمیخواهم تکرار کنم که این باغها چه استفادههایی برای شهر و شهروندان گرامی دارد. میترسم روزی برسد که به کل نابود شوند که متأسفانه هستند کسانی که این را دوست دارند.
ما بوی پیرهن را در جان ذخیره داریم
شاید نیاید از مصر هر روز کاروانی