باغ عفتآباد شیراز و باغستان تشنهی قزوین
- شناسه خبر: 17156
- تاریخ و زمان ارسال: 3 مرداد 1402 ساعت 08:00
- بازدید :
مصطفی حاجی کریمی
معلم بازنشسته و باغدار
در سفری که چند ماه پیش به شیراز داشتم یکی از مکانهایی که بازدید کردم باغ عفتآباد بود. پس از بازدیدی که از توپهای عهد نادری و سپس درختهای بسیار کهن بیثمر داشتم چیزی که بسیار توجهم را جلب کرد چند درخت کهنسال بیثمروخشک با ارتفاع 10 الی 15 متر بود. این درختها را با تیرآهن و آهن در عمق زیاد با بتن محکم کرده بودند و با سیم بکسلهایی با قطر زیاد نگهداشته بودند. از نگهبانان باغ که چندین نفر بودند پرسیدم این درختهای خشک چند سال دارند ولی آنها قدمت درختان را نمیدانستند. کمی که فکر کردم گفتم در اینجا این درختان خشک بیثمر را برای نگهداریشان کلی هزینه میکنند حال آنکه ما باغ هایی را که قدمتی هزار ساله دارند، درختان مثمری که 400 تا 500 سال عمر دارند مانند درختان پسته و بادام و گردو به راحتی از روی خاک قطع میکنیم.
در همین روزهای تابستانی که به باغستان میروم هنوز هم صدای دلخراش ارههای بنزینسوز حالم را دگرگون میکند و از دوردستها میشنوم که درختان خشک و تر میبرند و نابود میکنند! روزگاری به خاطر باغ و باغستانهایی که دور تا دور شهر را احاطه کرده بودند چه هوای پاکی قزوین، شهر من و تو داشت. حال که باغها بهصورت نیم دایره مانده و از هر طرف برای نابودیاش آگاهانه یا ناآگاهانه کمر همت بستهایم شهر ما هم جزو آلودهترین شهرها شده است. من که امروزها با جویهای خشک، شاخ و برگهای خشک درختان، با تنه بریده شده از روی خاک صحبت میکنم از روزهایی که بهار این جویها پر آب، شاخ و برگهای سرسبز، درختهایی که حالا دیگر تنه آنها مزاحم بیل زدن کارگر افغانی میشوند و حتی بیلشان را تنه بریده شده که ناغافل فرو میکنند میشکند. چند سالی است موقع قیسی دیگر از آن انواع زرگران، حاج میرصادقی، آهنگری، حمامی، راهی، شمل، شاه مرتضایی، مردزایی و … که تا همین دو سه دهه پیش هنگام جمعآوریاش خسته میشدیم خبری نیست؛ آن درختهایی را که کاشتهایم و پیوند زدهایم مانند آلوچه قیسی جای آنها را نگرفته و نخواهد گرفت. برای باغداری که سی تا چهل روز از انواع درختهای قیسی هر وقت خواسته دستش را دراز کرده یا بالای درخت رفته قیسی چیده و خورده و نیز به تعارف داده و حتی روزی چندین سبد به بار فروشی برده سخت است قیسی کممزه این شهر و آن شهر را که ارگانیک هم نیستند با قیمتی گزاف بخرد.
گاهی گمان میکنم آن روزها را خواب میدیدم. صبح، گرگ و میش سوار چارپایان میشدیم برای اینکه هر چه زودتر بارمان را به علافی برسانیم تا بهفروش برسد. خودمان را به باغستان میرساندیم و از روزی که قیسی لک میزد چند نفری در صحرا میخوابیدیم. یادم است پدرم زندهیاد، در منزل نمازش را میخواند وقتی میرسیدیم باغ تازه اذان میگفتند. ایشان میگفت مصطفی من اذان نگفته نماز خواندم، دوباره دست نماز میگرفت و نماز صبح را بهجا میآورد. در سر راه ما به باغستان هیچ مغازه و خیابانی نبود یک کوره ملی بود در عمق چند متری راه ما که کارگرها خشت میزدند و در کوره قرار میدادند برای پخت آجر. هنگام استراحتشان سطل بهدست میآمدند داخل باغهای ما قیسی بخرند. میرفتم بالای درخت یک شاخه را تکان میدادم که تعداد بسیار زیادی قیسی ریخته میشد و میگفتم جمع کنید و سطلهای خود را پر کنید. بندگان خدا در حین جمع کردن نیز در حال خوردن بودند و من از بالای درخت میدیدم و میگفتم میل کنید نوش جان اما با هسته نخورید. یک سطل بزرگ قیسی 15 ریال. چه شد؟ مگر این باغها همان باغها نیستند؟ البته چرایش را میدانم. در آن سالها هم هر بار هر باغ یکبار آب میخورد آب فراوان بود و گاهی سه روز باغی که آب خورده بود داخلش میماند و جذب نمیشد. متاسفانه یکی دو دهه است همین باغهای باقیمانده در جنوب غرب و جنوب شرق آبی بسیار اندک میخورند آنهم نه همه باغها. از آب کانال با ساعتی به قیمت فعلی ششصد هزار تومان آبی که نه املاح دارد و نه بهموقع است. لازمهی باغ، اول آب است و بعد کار. امروز اگر باد مه بیاید با آن حرف میزنم و اگر باد راز با آن. قربانش بروم بهموقع هم که باران نمیآید که به زیر باران بروم من باغ دار .
توصیهام این است که به طور جد مسئولین محترم هر چه زودتر و زودتر به فکری جدی برای تامین منابع آبی باغستان باشند. چند سالی است که صحبت از تصفیهخانه و تامین آب باغستان است اما هر سال تامین آب باغ مشکل و مشکلتر میشود که اگر جدی گرفته نشود همین مانده مختصر نیز از کف خواهد رفت و افسوس آن با چشمانی باز برای مسئولین و مردمی که حیاتشان در این شهر به باغستان گره خورده است خواهد ماند .