این سوژههای لعنتیِ وایرال شده!
- شناسه خبر: 38415
- تاریخ و زمان ارسال: 16 تیر 1403 ساعت 07:30
- بازدید :
امید مافی
مدتهاست صدای خرد شدن استخوانهای یکدیگر را نمیشنویم. شناعت و قبح جنایتهایی که در کوچه و خیابان رخ میدهد کمتر به چشم میآید و مرگ به شکل ددمنشانهای قاب چشمهایمان را پر میکند، بیآنکه بین آرامش و التهاب آویزان شویم و به خاطر خودمان لااقل از گوشیهای اندروید و صفحات مجازی لختی بیرون بزنیم.
یکی بر سر جنازه بانویش لزگی میرقصد و دیگری در لباس مامور ناجوانمردانه به قتل میرسد و آن دیگری در گوشه دیگری از شهر دردانهاش را به کشتن میدهد و ما در ازدحام مویه و ضجه ویدیوهای غریبه با انسانیت را وایرال میکنیم و صحنههای هولناکی که سوهان بر اعصاب میکشند را به اشتراک میگذاریم تا جمعیت بیشتری گلوی حوادث را فشار دهند و خواسته یا ناخواسته با سکانسهای ترسیم شده به دست آدمهای قسیالقلب خو بگیرند.
چه بر این جامعه مضطرب و خسته رفته که اتفاقات خوب را به یاد نمیآورد و آغوش به روی زندگی نمیگشاید تا ندیم زوال و تباهی شود و از تماشای صحنههای دلخراش و اگزجره هیچ خرمنی درونش شعلهور نشود. شاید این اتفاقات نیاز به پژوهشهای روانشناختی و جامعهشناختی عمیق داشته باشد. شاید بهتر باشد جامعه عصیان زده به هر شکل ممکن سر بر ساحل آرامش بکوبد و نفرت را با عشق تاخت بزند تا در طرفهالعینی به زندگی قی کرده دل نبندد و حواس خود را با نظاره جنایتهایی که کمترین تناسبی با آدمیت ندارند پرت نکند.
روزگاری در این شهر درندشت یک قتل چنان بزرگ و خوفناک جلوه میکرد که تا مدتها سینهها به خاطر یک مقتول نادیده دریده میشد، اما حالا روز و شب را با تماشای پلانهای آغشته به خشم و کینه دوره میکنیم و برای لمس تاریکترین اتفاقات و غرق شدن در تصاویر یک برادرکشی یا همسرکشی یا قانونکشی از یکدیگر سبقت میگیریم.
چه گذشته است بر ما که اینگونه دست تطاول به خود گشودهایم؟ یک نفر پاسخ دهد لطفا!