اگر هنر نبود، واقعیت ما را میکشت
- شناسه خبر: 2314
- تاریخ و زمان ارسال: 16 مهر 1401 ساعت 08:00
- بازدید : 204
گفتوگو: رومینا اسماعیلیپور
«محمدمهدی چیتسازها» را از مجموعه تابلوهای خیابانش با آن شور و چیدمان بجا و چشمنواز رنگها در کنار یکدیگر میشناسم.
چندین مستند کوتاه و انیمیشن، نمایشگاههای انفرادی، تدریس و مقالههای هنری در کارنامه کاریاش دیده میشود.
با مزاح میگوید در هر کاری دستی داشتم؛ فقط نقاش نبودهام؛ در اصل مجموعهای از کارهای دیگر من را وارد دنیای نقاشی کرد. در گفتوگوی این شماره به صحبت با محمدمهدی چیتسازها نقاش و هنرمند مطرح شهرمان به بررسی وضعیت و جایگاه نقاشی در استان خواهیم پرداخت.
¢ از شروع آشنایی خود با دنیای نقاشی کمی برایمان تعریف کنید.
من مدت طولانی در سینمای جوان فعالیت داشتم. علاقهام به نقاشی هم کم و بیش وجود داشت اما جذابیت سینما برایم بیشتر بود. میتوانم بگویم نقاشی از همان روزهای دوران نوجوانی زمانی که دبیرستانی بودم و معلمها را در دفترم طراحی میکردم تا بعدها، حتی زمان سربازی و … در زندگیام وجود داشت اما به صورت جدی به آن فکر نمیکردم.
¢ از آنجاییکه بین شما و ساعد فارسی که اتفاقا یکی از نقاشان بنام استان بوده، رابطه دوستی نزدیکی وجود داشته آیا این ارتباط در فرایند کار شما تاثیری داشتهاست؟
همان طور که اشاره کردم علاقه من بیشتر به سینما بود اما 2 اتفاق باعث تغییر مسیرم شد؛ یعنی تصویر جدیدی از نقاشی به من ارائه کرد. یکی از این موارد دوستی با ساعد بود. مورد بعدی هم جمعی بودن ساخت فیلم و تاییدیههای متفاوت و همیشگی که خب کار را برای من سخت میکرد. اما نقاشی کاری فردی بود و دردسرهای ساخت فیلم را نداشت. مجموعه این عوامل من را به سمت نقاشی متمایلتر کرد. آشنایی من با ساعد در سینما جوان بود و درواقع تاثیر فوقالعادهای در مسیر نقاشی و هنر برای من ایجاد کرد. به نحوی که اگر سینما برای من شغلی نمیشد نقاشی هم جزو گزینههای بعدیام قرار نمیگرفت. اما ساعد این مسیر را تغییر داد. اولین آموزشگاه آکادمیک در قزوین را به نام “مانی” ساعد فارسی با همکاری یعقوبیان راهاندازی کردند. من هم جسته و گریخته طرحهایی میزدم، به آموزشگاه میرفتم و کارهایم را به ساعد نشان میدادم. همان دوران بود که ساعد بسیار من را به ادامه کار نقاشی تشویق میکرد و اعتقاد داشت که استعداد زیادی دارم و باید نقاشی را ادامه دهم. مطمئنم که ساعد تاثیر زیادی نه تنها در زندگی من بلکه در زندگی سایر دوستانش هم داشته است.
¢ با توجه به علاقهای که نسبت به سینما داشتید چه عاملی باعث شد که برای تحصیلات به سمت نقاشی بروید؟
مسیر انتخاب نقاشی برای من کمی پرپیچ و خم و طولانی بود و هموار نبود؛ یعنی کماکان نقاشی در زندگی من جای داشت اما مسئله مهمی نبود. مدتی به فلسفه علاقه پیدا کردم به همین خاطر در کنکور شرکت کرده و رتبه ی قابل قبولی هم برای فلسفه و هم علوم سیاسی آوردم ولی خب دانشگاه نرفتم. ترجیح دادم خدمت بروم که اتفاقا، هم زمان با این دوران تربیت معلم هم قبول شدم که باز دنبالش نرفتم. خلاصه دائما تغییر شغل میدادم. در این میان متنی هم مینوشتم، فیلمی میساختم و کلا مشغول بودم تا اینکه 7، 8 سال بعد از دیپلم اتفاقی سر از دانشگاه درآوردم. ماجرا از این قرار بود که یکی از دوستانم دفترچه گرفت و به اصرارش من هم کنکور شرکت کردم و نقاشی دانشگاه شاهد تهران قبول شدم. البته همچنان حوزههای فلسفی و علوم سیاسی برای من جذابیتش را حفظ کرده و گهگاهی به آنها هم میپردازم.
¢ نقاشان و هنرمندان در آثاری که خلق میکنند به دنبال انتقال یک حس و جریان هستند. شما در خلق نقاشیهایتان چه هدفی را دنبال میکنید؟
قطعا این مساله در کار هر هنرمندی وجود دارد. نقاش، تکنیک و رنگ و … را برای انتقال حس و مطلبی به کار میگیرد ولی خب از نظر من به این صورت نیست که هر نقاش و هنرمندی به این حسی که دارد آگاهی کامل داشته باشد. بلکه امکان دارد حسی مثل دلشوره و حتی خوشی را خیلی گنگ حس کند و اصلا نداند که منشأ این حس از کجاست. بنابراین ممکن است شما بهعنوان هنرمند چیزی را از جهان اطراف دریافت کنی که اصلا برای خودت هم مشخص و واضح نیست و اتفاقاً نقاشی کمک میکند که از این حس سر دربیاری و برای خودت نمایان شود.
¢ از سبک خاصی در کارهایتان پیروی میکنید و یا به سبک خاصی علاقهمند هستید؟
البته به این صورت نیست که نقاش از قبل سبک کارهایش را مشخص کند . حتی امکان دارد که کار من را در نمایشگاه ببینید و نظرهای متفاوتی راجعبه سبک کارم بشنوید ولی خب به اکسپرسیونیسم نزدیکتر است.
¢ به نظر خودتان موفق شدهاید که به زبان نقاشی دست پیدا کنید و کارهایتان به مشخصهای برسد که مخاطب با دیدنشان حدس بزند که این کار برای «چیتسازها» باشد؟
فکر میکنم بله؛ ضربه قلم و تکنیک بعد از مدتی ایجاد میشود و درست مثل یک امضا معرف کار شما میشود. اما دیدگاهی امروزه رایج شده مبنیبر این است که هنرمند حتما باید در کارش به تکنیک مشخص برسد که این مسئله بسیار آسیب زننده است. مساله این است که این موضوع واقعا اهمیتی ندارد اما زبان نقاشی موضوع کاملا پیچیده و سختی است که فقط نوابغ میتوانند به آن دست پیدا کنند و هر چند 100 سال یکبار اتفاق میافتد. شاید از ده هزار نقاش حتی 1 نفر هم به این زبان نقاشی نرسد که لزومی هم ندارد. مثلا پیکاسو و ونگوگ در این جایگاه میایستند. رسیدن به زبان نقاشی خیلی وقتها نشدنی است و اصلا امکان دارد زمانیکه در آن زندگی میکنیم این اجازه را به ما ندهند چون مساله کاملا جمعی است نه فردی.
¢ منظورتان از اقتضای زمان برای رسیدن به زبان نقاشی چیست؟
مثلا ما در دوران رنسانس نقاشانی مثل لئوناردو و رافائل را داریم که همه اینها مجموعهای بههمپیوسته از زمانهای گذشته پیشاز خود هستند و در واقع میتوان گفت نتیجه آمادهسازی هنرمندان دورانهای قبل هستند. ممکن است درنهایت مثلا من چیتسازها آجری باشم در ساختن دیواری که منجر به ظهور نوابغی مثل لئوناردو در قرنهای بعد میشود. بهطورکلی از نظر من این بیان شخصی کاملاً کلیشهای شده؛ شما یا کارت را بهعنوان نقاش بلدی و انجام میدهی یا کارت را بلد نیستی.
¢ همیشه حدس و گمانهایی دربارهی زندگی هنرمندان وجود داشته از قبیل اینکه هنرمندان در انزوا به سر میبرند و یا اینکه سبک و سیاق خاصی برای زندگی دارند. دیدگاه شما درباره طرز تفکرات چیست آیا حقیقت دارد؟
خیر؛ من اصلا اعتقادی به این صحبتها ندارم. امکان دارد هنرمندی وجود داشته باشد که از نظر اخلاقی دارای فضائل باشد یا نقاشی مثل کاراواجو که دائماً در حال دعوا و جنگ و ستیز بوده. هنرمندی ممکن است پرکار باشد و در مقابل هنرمند دیگری کم کار. نقاشی ممکن است دیوانه مسلک و پرشور باشد مثل ونگوگ یا کسی مثل انگ که اعتقاد داشت زمانیکه احساس غلبه کرد کار نکن! به طورکلی قاعده ای وجود ندارد. یکی منزوی است یکی اجتماعی و… نهایتا خروجیاش با کارهایش منطبق میشود. مطلقا چنین چیزی وجود ندارد که انتظار داشته باشیم هنرمند مسیر مشخص و ازپیش تعیین شدهای را سپری کند. من خودم خیلی اجتماعی نیستم ولی نمیشود گفت که آدمی منزوی هستم.
¢ مساله غم نان و مشکلات مالی در حرفه نقاشی، بسیار باعث شده که اکثر خانوادههای ایرانی از ادامه علایق فرزندان خود نسبت به هنر جلوگیری کنند. آیا نقاشان در امرار معاش خود با سختیهای زیادی رو به رو میشوند؟
به نظر من این مساله کاملا شخصی است و البته شانس هم خیلی دخیل است. شما ممکن است که نقاش خوبی باشی ولی شانس همراهت نباشد و در نهایت کسی کارهایت را نخرد مثل ونگوگ. یعنی ممکن است کار هنرمند با دورهاش هماهنگ نباشد. البته برعکس این قضیه هم وجود دارد؛ نقاشی مثل سالوادور دالی که هم معروف است هم بسیار پولدار. اینطور مسائل یعنی بحث معیشتی به ذهن و هوش اقتصادی هنرمند بستگی دارد.
¢ اگر از وضعیت و روند نقاشی در قزوین بخواهیم تعریفی داشته باشید در حال حاضر شهر ما درچه جایگاهی برای گسترش و پذیرش نقاشی قرار گرفته است؟
قزوین که واقعا وضعیت خوبی از این نظر ندارد اما فضایی مثل اینستاگرام باعث شده که جامعه هنری هرچند اندک اما باز با هم در ارتباط باشند و آثارشان دیده شود. البته در ایران به طور کلی نسبت به 2، 3 دهه قبل، هم استعدادهای بهتری دیده میشود و هم از نظر کمی آمار نقاشان بیشتر شده که به تبع آن باعث میشود کیفیت بهتری هم از کارها ارائه شود. از نظر اقتصادی نبست به گذشته قطعا شاهد پیشرفت بودیم اما چیزی که باعث میشود دوباره به افول برسیم همین مسائل اقتصادی است.
¢ کلاسهای نقاشی اکثرا با حضور دخترها برگزار میشود و جای خالی پسرها به راحتی قابل رویت است از طرفی آمار ثبتنام روزبه روز کاهش پیدا میکند. آیا همین مسائل اقتصادی که اشاره کردید زمینهساز به وجود آمدن چنین اتفاقاتی هستند؟
بله، زمان ما نصف کلاس دانشگاه اگر دختر بود نصف دیگر با حضور پسرها تشکیل میشد. نقاشی هم کمی ترسناک شده… هزینه ابزار، رنگ، کلاسهای آموزشی به قدری افزایش یافته که حقیقتا کمتر کسی به سمتش میرود. مخصوصا پسرها که مسئولیت بار اقتصادی زندگی را بر عهده دارند و مشاغل و کارهای دیگری را به نقاشی حتی اگر جزو علایقشان باشد ترجیح میدهند.
¢ چطور میشود به خلاقیت و نوآوری در کار نقاشی رسید؟
این موضوع مطلب ساده و فردی نیست. اصلا اینکه همهی آدمها تلاش دارند که نوآوری کنند یکجور بیماری است. خیلی از نقاشانی که نوآوری کردند قصد این کار را نداشتند و بعد از اینکه کارشان را انجام دادند تازه به نوآوری رسیدند. نوآوری نمیتواند هدف نقاش باشد البته نظر شخصی من است.
¢ رسالت نقاش را در چه چیزی میبینید؟
اگر منظور شما تعهد در برابر جهانیان باشد که من اعتقادی به این صحبتها ندارم. در دورهای شاید به دلیل کمرنگ شدن مذهب در اروپا، این رسالت به معنی نجات دنیا بر هنرمندها تحمیل شد، اینکه باید ناجی باشند. ولی خب من اصولا اعتقادی به این تقسیمبندی ندارم. هنرمند اگر کارش را درست انجام بدهد به رسالتش هم میرسد. همین که یک چیز ناب خلق کنیم و دنیای مردم را تغییر دهیم این رسالت انجام شده است.
¢ مردم تا چه حدی به هنر در زندگی خودشان نیاز دارند؟
اصلا بدون هنر زندگی معنی و وجود ندارد. از لباسی که شما میپوشید تا چیزی که میبینید، ساختمانی که در آن زندگی میکنید و … هنر است. هنر همه جا هست. به قول نیچه اگر هنر نبود واقعیت ما را میکشت.
¢ در حال حاضر چه تعریفی از «محمدمهدی چیتسازها» دارید؟ آیا موفق شدید به جایگاهی که تصور میکردید دست پیدا کنید؟
نه، ولی ناراضی هم نیستم. البته طبیعتا میتوانستم بهتر عمل کنم. ما در دورانی زندگی میکردیم و زندگی میکنیم که بیشک بیتاثیر در این روند نبوده مثلا قزوین حتی یک گالری استاندارد نقاشی ندارد که اینموضوع برای مرکز استان شرمآور است. به طوری که هر وقت به فکر برپایی نمایشگاه میافتم پشیمان میشوم. اگر یک گالری مناسب وجود داشت؛ این امکان فراهم میشد که از نقاط دیگر کشور نقاشهایی به استان قزوین راه پیدا کند و در نتیجه ارتباطها گسترش پیدا میکرد. در مازندران “آمل” چند سال پیش نمایشگاهی داشتم طبق چیزی که دیدم نزدیک 20 گالری در استان مازندران وجود دارد ولی قزوین… وضعیت تأسفباری دارد.
¢ گالری چه تاثیری در کار نقاشان میتواند داشته باشد؟
فروش کار. گالری خوب در فروش کار تاثیر زیادی دارد. همانطور که اگر در تهران، اصفهان، شیراز و تبریز نمایشگاه برگزار شود ما شاهد فروش کار خوبی هستیم اما در قزوین به ندرت پیش میآید کاری به فروش برود. در این وضعیت بخش دولتی باید به گالریهای خصوصی کمک کند که غیرممکن هم نیست. مثلا میتواند مکانی اجاره دهد و اجارهبها نگیرد چون فروشی در گالریها به این سرعت اتفاق نمیافتد ولی اگر این روند حضور گالری چندین سال ادامه پیدا کند شاید فرهنگسازی اتفاق افتاده و حتی بتواند اجارهبها هم بگیرد.
¢ ازدواج کردید؟
خیر.
¢ به خاطر مسائل کاری چنین تصمیمی گرفتید؟
میتواند این هم باشد. امکان دارد در ناخودآگاه آدم این سوال پیش بیاید که مبادا افتادن در چارچوب زندگی با این شرایط مالی، مانع کار و پیشرفت شود و رابطهام با چیزی که میخواهم را قطع کند. اصلا ممکن است چنین اتفاقی هم در عمل نیفتد ولی این ترس کماکان وجود دارد.
به هنرجویان نقاشی چه توصیهای میکنید؟
بهترین توصیهام این است که تا جاییکه امکان دارد روی این زمینه کار کنند و تجربه کسب کنند. حتی کتابی که میخوانند یا موسیقیای که با دقت گوش میدهند جزو کارشان محسوب میشود چون بعدا در نقاشی اثر خواهد گذاشت. در مجموع هیچ توصیهای کارساز نیست. هر کسی مسیر مشخص خودش را دارد و نمیتوان الگوی مشخصی برای شخصیتهای متفاوت دیکته کرد هر کس باید خودش را پیدا کند.