انتقال پایتخت، آبادانی شهر و جنگهای پی درپی در دوره شاه تهماسب
- شناسه خبر: 3151
- تاریخ و زمان ارسال: 30 مهر 1401 ساعت 08:00
- بازدید :
محمدرضا مقدم
اشاره
با در نظر گرفتن اینکه دوران شاه تهماسب دوران پر فراز و نشیبی در دودمان صفوی بوده و وقوع جنگهای مهم ازجمله جنگ با ازبکان و عثمانیها در این دوره و همچنین به دلایل مذهبی تصمیم بر آن شد تا پایتخت کشور تغییر یافته و از تبریز به قزوین انتقال یابد. در روند انتقال پایتخت تغییرات شهرسازی و معماری لازم صورت گرفت تا آماده ورود شاه و درباریانش باشد. بنابراین با توجه به اینکه مطلب مورد بحث، تحلیل بافت شهری قزوین در دوران صفوی و خصوصا زمان شاه تهماسب میباشد لذا در ابتدا لازم است تا نحوه به حکومت رسیدن وی، وقایع مهم اتفاق افتاده در این دوران و نیز دلایل شاه تهماسب را برای انتخاب پایتختی قزوین در این برهه از زمان بررسی کرده و از جنبههای گوناگون دلایل انتخاب قزوین را به عنوان پایتخت مورد سنجش قرار دهیم.
¢ تهماسب، پسری 10 ساله که نایب السلطنه شد
اگر دوران شاه اسماعیل را روزگار تأسیس دولت صفوی بدانیم باید دوران طولانی حکومت شاه تهماسب از 930 تا 984 ه.ق. را دوران تثبیت و استقرار این دولت عنوان کنیم. تهماسب فرزند شاهاسماعیل در سال 920 ه.ق. در یکی از روستاهای اصفهان با نام شهابآباد متولد گردید (اسکندرمنشی 1382، 45: 1). او هنگام جلوس بر تخت سلطنت 10 سال و شش ماه سن داشت. شاه تهماسب در سن کم به سلطنت ممالک خراسان رسیده بود و در دارالسلطنه هرات به دولت و اقبال به سر میبرده است. تاج و تخت صفوی، در این زمان، با حمایت امیران قزلباش، سخت استوار بوده است؛ به طوری که جانشینی یک کودک 10 ساله، مشکل مهمی برای این دولت ایجاد نکرده است (جعفریان 1387، 71). قزلباشها از کمی سن تهماسب میرزا سود جسته به سرعت برای کسب موقعیت ممتاز خود بر ایرانیها دست به کار شدند و مدت10 سال قدرت را قبضه کردند و زمام امور دولت را در دست گرفتند. در این مدت جنگهای خانگی صدمات زیادی به کشور وارد کرد. همچنین منجر به آشفتگی و هرج و مرج شد. شاه تهماسب که در حدود 10 سال این اوضاع را تحمل کرده بود تصمیم گرفت شخصا قدرت را در دست گیرد (شادپور 1391، 339). شاه تهماسب بعد از رسیدن به سلطنت در سال 930 ه.ق. زمام امور مملکت را به دیوسلطان روملو داد و وزارت دیوان اعلی به جلال الدین محمد خواندمیری اعطا کرد (حسینیاسترآبادی 1366، 57)، نظارت دیوان اعلی را بعد از احراق جلالالدین «محمد» به قاضی جهان قزوینی تفویض کرد و امیر قوامالدین حسین «اصفهانی» را در امر صدارت با امیر جلالالدین «محمد استرآبادی» شریک گردانید و در آن زمستان در تبریز قشلاق نمود و حکومت خراسان را مانند گذشته به دورمشخان حواله کرد. همچنین شاه تهماسب در سال اول سلطنت خویش سکه به نام خود ضرب کرد و نیز به نام خود خطبه خواند.
¢ جلوس تهماسب بر دارالسلطنه قزوین
تهماسب بعد از پدرش شاه اسماعیل به حکم ولایت عهد که در ایام پدر با او بوده به اتفاق امرا و اعزه و اعیان و روسای قزلباش بر مسند والای سلطنت ایران نشسته، در دارالسلطنه قزوین جلوس کرده به انتظام امور مملکت و تسخیر ولایات ایران مشغول بود، تا آنکه خبر رسید که روسا و امرای ترکستان با یکصد و بیست هزار سوار به عزم تسخیر ممالک خراسان حرکت کرده و شاه تهماسب نیز تدارک دیده بدون تامل و توقف حرکت نموده، چون آمدن ازبکان به خراسان و سلطان سلیمان خواندگار به آذربایجان در ایام سلطنت شاه تهماسب چند مرتبه اتفاق افتاده مکرر میان قزلباش و ایشان جنگهایی واقع شده بود (مستوفی قزوینی 1375، 57).
شاه تهماسب به مدت 30 سال به امور ملکداری و مردم پرداخت و همچنین به جنگ نیز مشغول بود و بعد از آنکه خیالش از همه جهات راحت گردید در دارالسلطنه قزوین طرح عمارت عالی و باغات و توحیدخانه مبارکه انداخت که بعد از چهار سال ساخت آنها به اتمام رسید. شاه تهماسب به مدت 20 سال به جای دیگری لشکرکشی نکرد و تمام وقت خود را در ترویج شریعت و تعظیم علما و احترام سادات رفیع الدرجات و اکرام ارباب و فضل و زهد و صلاح و رواج و رونق مشاهد متبرکات و بقاع و مدارس و مساجد و امر به معروف و نهی از منکرات پرداخت. از شاه تهماسب در حدود 35 فرزند باقی ماند که از این تعداد 23 پسر و 12 نفر دیگر دختر بودند. بجز چند نفری که در زمان حیات ایشان از دنیا رفتند 22 نفر باقی ماندند اما اسامی فرزندان ایشان که در کتاب تاریخ ثبت شده نه پسر و هشت دختر یعنی 17 نفرند (حسینیاسترآبادی 1366، 54 ـ 53).
¢ وقایع سیاسی زمان شاه تهماسب
جنگ با ازبکان
مرگ شاه اسماعیل و جانشینی فرزندش، ازبکان را در اندیشه تصرف خراسان انداخت. به طوری که عمدهترین اقدام شاه تهماسب پس از کنترل اوضاع کشور و به دست گرفتن قدرت جنگ با ازبکان بود. ازبکان پس از اطلاع یافتن از فوت شاه اسماعیل و اختلاف میان سران قزلباش، زمان را مغتنم شمرده از جیحون گذشتند و متوجه خراسان شدند (روملو 1357، 242). اولین جنگ شاه تهماسب علیه ازبکها بود که چون خبر فوت شاه اسماعیل در ماوراءالنهر شایع گشت، عبیدخان عازم خراسان شده سپس به هرات رسیده و نزدیک به دو ماه آن خطه را در محاصره داشتند که با رسیدن شاه تهماسب ازبکان محاصره را برداشته و عقب نشستند. عبیدخان ازبک، بلافاصله با سپاهی بزرگ در سال 931 ه.ق. از بخارا به سوی هرات آمد. رهبران قزلباش در این شهر بنای مقاومت گذاشته و در برابر سپاه وی سخت ایستادگی کردند، به طوری که «جنود ازبکیه و دشمنان خاندان صفویه» کاری از پیش نبردند. به هر روی در این مرحله ازبکان مجبور به بازگشت شدند. اختلاف میان قزلباشان و درگیر شدن آنها در سال 932 ه.ق. بار دیگر ازبکان را در حمله به خراسان تحریک کرد. عبیدخان ازبک با سپاهی، بدون برخورد با هرات، به سوی طوس آمد و این شهر را در محاصره خود گرفت. مردمان طوس چندین ماه مقاومت کردند اما به دلیل نرسیدن نیروی کمکی، طاقتشان طاق شد و تسلیم شدند. عبیدخان پس از تصرف شهر به سوی استرآباد تاخت و آن شهر را نیز به تصرف خود درآورده، حاکمی بر آن گماشت و در سال 933 ه.ق. به بلخ بازگشت. در سال 934 ه.ق. عبیدخان حمله تازهای را سامان داد و مشهد و استرآباد را متصرف شد و دگرباره پشت دروازه هرات ظاهر شد و مدت هفت ماه آن را به محاصره کشید.
¢ حرکت شاه تهماسب از قزوین به خراسان و وقوع جنگ «جام»
در سال 935 ه.ق. شاه تهماسب درگیر جنگی با ازبکان در محلی به نام «جام» بود که در موقع جنگ در قزوین بود و سپس از قزوین به سمت خراسان رفته و بعد از زیارت امام هشتم روانه جام شدند که خود شاه تهماسب نیز شخصا در این جنگ وارد میدان گردید و با شیوههایی که امرای او از عثمانیان فراگرفته بودند پیروزی را به کام آوردند. از اتفاقات نادر در این جنگ آن بود که عبیدخان چهل نفر از علمای ماوراءلنهر را همراه خود آورده بود که در روز جنگ دعا کنند که به واسطه دعای ایشان بر سپاه قزلباش غالب آید که تمام ایشان در این جنگ به قتل رسیدند. تسلط ازبکان بر خراسان، سبب فرار بسیاری از مردم آن ناحیه به مناطق مجاور شد زیرا از جانب ازبکان ظلم و ستم بسیاری بر اهل خراسان رسید. دربار صفوی که تا مدتی درگیرِ اختلافات داخلی قزلباشان بود، نمیتوانست برای خراسان اقدامی بکند. با خاتمه یافتن درگیری قزلباشان، سپاه صفوی به سرداری شخص شاه تهماسب در سال 935 ه.ق. به سوی خراسان حرکت کرد. بعد از چند ماه دوباره عبیدخان شش هزار سوار ازبک را به سوی مشهد فرستاد که حدود دو ماه میان دو سپاه جنگ ادامه یافت. جنگ با ازبکان تا سال 938 ه.ق همچنان ادامه داشت. عبیدخان در سال 938 ه.ق. بار دیگر هرات را محاصره کرد که این محاصره یک سال و نیم طول کشید و زمانی که استیلای ازبکان و محاصره غلامان خاندان صفویه از حد گذشت شاه تهماسب به سمت خراسان توجه نمود که به دنبال رسیدن خبر عزیمت شاه تهماسب به خراسان، ازبکان، هرات را گذاشته به بخارا گریختند. عبیدخان این تصمیم را به سبب اوضاع داخلی سرزمینش ماوراءالنهر گرفت نه خبر پیشرفت شاه تهماسب به طرف خراسان که نزدیک به دو ماه طول کشید. سال بعد سپاه قزلباش به ناگهان به استرآباد یورش برده، ازبکان آن شهر را قتل عام کرده، بار دیگر این منطقه را به تصرف درآوردند. حملات متفرق و پراکنده ازبکان در سال 942 ه.ق. نیز ادامه داشت و قزلباشان سدی محکم در برابر این حملات ایجاد کرده و مانع از پیشروی آنان به خراسان بودند. با این حال، عبیدخان همین سال باز به مشهد حمله کرد و زمانی که شنید قزلباشان از هرات به سوی او میآیند، به جنگ آنان رفت. در این نبرد، قزلباشان شکست خوردند و بار دیگر هرات به دست ازبکان افتاد و هر روز پنج شش نفر به واسطه تشیع در چهار طرف هرات کشته میشدند. عبیدخان در آخرین تلاشهای نظامی خود کوشید تا مناطق خوارزم را نیز تحت تسلط خویش درآورد؛ پس از آن در سال 946 ه.ق. درگذشت. مرگ وی، همراه با «ظهور عافیت در ممالک خراسان بود. ازبکان که گهگاه به خراسان و استرآباد حملاتی داشتند، در سال 955 ه.ق. حمله تندی به استرآباد کردند که قزلباشان در برابر آنان ایستادگی کردند. در این سالها، ازبکان دشواریهای داخلی فراوانی با امرای محلی، به ویژه دشت قپچاق داشته و توان سر و سامان دادن به حمله گسترده به ایران نداشتند. ازبکان در سال 957 ه.ق. بار دیگر به هرات یورش بردند و با آن که مدتها آنجا را در محاصره داشتند، کاری از پیش نبردند. آنان با شنیدن خبر درگذشت عبدالعزیز سلطان فرزند عبیدخان، به بخارا بازگشتند. ازبکان در سال 967 ه.ق. نیز ضمن حمله به خراسان کوشیدند تا نیشابور را غارت کنند که با مقاومت سخت قزلباشان روبرو شده، شمار زیادی از آنان کشته شدند.
¢ نزدیکی به خراسان یکی از دلایل انتقال پایتخت به قزوین
نگرانی شاه تهماسب از جانب ازبکان و حملات مکرر آنان بر مناطق شرقی ایران بود. زیرا ازبکان بعد از فوت شاه اسماعیل در فکر تصرف مناطق شرقی ایران از جمله خراسان و هرات بودند و برای رسیدن به این هدف خویش از سالهای آغازین به حکومت رسیدن شاه تهماسب در حدود سال 931 ه.ق تا 967 ه.ق بارها به شرق ایران حمله کرده و چندین بار هرات به دست آنان افتاد که در نهایت در سال 967 ه.ق. شکست سختی از صفویان خوردند. حملات مکرر ازبکان به خراسان باعث شد تا شاه تهماسب به فکر تغییر پایتخت بیفتد. وی در اوایل حکومت خود شهر تبریز را به عنوان پایتخت خویش قرار داده بود و مقر حکومت شاهان صفویه در این زمان از مناطق شرقی دورتر بود لذا شاه تهماسب تصمیم به انتقال پایتخت گرفت و برای این کار شهر قزوین را انتخاب نمود زیرا قزوین در مقایسه با تبریز به خراسان نزدیکتر بوده و شاه تهماسب میتوانست خود را در مدت کوتاهتری به خراسان رسانده و به رفع حملههای ازبکان بپردازد.
¢ جنگ با عثمانیها
سالهای آغازین سلطنت تهماسب در ارتباط با سرزمین عثمانی، سالهای آرامی بود. دلیل آن مشغول بودن عثمانیان به نبرد در اروپا بود. آنان پس از چالدران و تصرف کامل آناتولیشرقی، خیالشان از این سوی آسوده بود. سلطان سلیمان اول در اوایل سلطنتش بیشتر به مشکلات داخلی و سرکوب شورش مصر و نبرد با مجارها پرداخت و به این ترتیب تا سال 940 ه.ق فرصت پرداختن به مسائل همسایه شرقی خود را نیافت. اما در همان سال با استقرار صلح میان امپراطور عثمانی و مجارها، سلطان سلیمان که تا ده سال از گرفتاریهای ارضی در اروپا رهایی یافت توانست دوباره به صفویان و آناتولی بپردازد. نخستین حادثه در سال 938 ه.ق. روی داد.
¢ حملات پی درپی به تختگاه تهماسب، او را به فکر انتقال پایتخت به قزوین کرد
زمانی که حاکم آذربایجان به قصد رسیدن به سلطنت، به سلطان سلیمان عثمانی پناه برده و با پنجاه هزار سپاهی بازگشت؛ گرچه توفیقی به دست نیاورد. عزیمت تهماسب در سال 939 ه.ق. به خراسان، سبب شد تا در سال 940 ه.ق. سلطان سلیمان پادشاه عثمانی متوجه آذربایجان گردید. علت لشکر کشیدن او به آن سرزمین این بود که به وی خبر رسیده بود شاه تهماسب از هرات بیرون رفته و از آذربایجان دور افتاده است. در همین زمان اردوی خود را در قزوین برپا کرده بودند و از آنجا به ابهر رفتند و تعداد نفرات آنها بیشتر از سه هزار نفر نبود؛ از این سوی تهماسب نیز به سوی تبریز حرکت کرد. با این حال، قزلباشان را وحشت فراگرفته بود. اما این بار طبیعت، به کمک شاه صفوی آمده، برف سنگینی بارید و شمار زیادی از سپاهیان و چارپایان عثمانی که تا سلطانیه آمده بودند، تلف شدند و به همین جهت راه بغداد را پیش گرفته، از تصرف آذربایجان منصرف شدند. ابراهیم پاشا وزیر اعظم ترکان در سال 941 ه.ق. تبریز را اشغال کرد و خود سلیمان هم دو ماه بعد وارد شهر شد. در نخستین برخورد، شمار اندکی از قزلباشان، حمله سختی بر رومیان کردند و شماری از آنان را کشتند و به این ترتیب در این مرحله، قزلباشان توانستند برمرزهای غربی خود اندکی مسلط شوند. سپاهیان صفوی در عرض پانزده سال چندین نقطه مستحکم در مرزهای عثمانی پدید آوردند بدون اینکه ارتباط ممتد و درخور توجهی با عثمانیان برقرار کنند. این روابط هرگز تیره و تار نشد تا اینکه القاص میرزا برادر تهماسب که زمانی در استواری در مقابل ازبکان از چهرههای برجسته بود و حکومت شروان را داشت علیه شاه شورید و در بابعالی پناه گرفت. در سال 954 ه.ق. سلیمان عثمانی بصره را تصرف کرد. درست در همین سال، میان نیروهای شاه تهماسب و برادرش القاص نبرد سنگینی رخ داد که به دنبال آن، سپاه القاص شکست خورده، بسیاری از نیروهای وی به شاه تهماسب پیوستند. القاص که همه چیز خود را از دست داده بود، راه فرار در پیش گرفته به استانبول رفته به باب عالی پناهنده شد. القاص به سلطان سلیمان اطمینان داده بود که در صورت غلبه بر ایران، مردم از او استقبال خواهند کرد و اطمینان داشت که سپاه عثمانی به فرمانده سلطان عثمانی همراه با القاصمیرزا در سال 956 ه.ق. راهی تبریز می شود. تبریز تصرف شد ولی این تصرف چند روز بیشتر دوام نداشت. القاصمیرزا با رخصت سلطان به اصفهان و سایر شهرهای ایران حمله کرد که در این حمله از نه سپاهیان تُرک، بلکه از سپاه چریک بهره گرفت. ولی سرانجام به دست برادرش افتاد و در قلعه محبوس شد و چندی بعد به قتل رسید. تصرف مکرر پایتخت شاه از سوی ترکان، او را به فکر تغییر جای تختگاه خود انداخت. از اینرو در سال 955 تختگاه خود را به قزوین منتقل کرد. قزوین حدود نیم قرن پایتخت بود تا اینکه بالاخره اصفهان به پایتختی برگزیده شد.
¢ جنگهای پی در پی ایران و عثمانی؛ جدا شدن عراقِ عرب و بغداد از ایران
دشمنی میان عثمانیان و صفویان در ظاهر پایانناپذیر مینمود. اسکندرپاشا از امرای عثمانی در منطقه ارزروم هر از چندی به شهرهای خوی و چخور سعد و غیره حمله کرده عدهای را کشته و بازمیگشت. شاه تهماسب در سال 959 ه.ق. برای سرکوب وی با سپاهی عازم آن منطقه شد. وی سپاه خویش را به دستههای کوچکی تقسیم کرده، به قصد ضربه زدن به شهرها و مناطق مختلف، آنها را روانه کرد. در جریان این حمله، آسیب زیادی به قلعههای موجود در آن ناحیه وارد آمد. سلطان سلیمان عثمانی برای نوبت چهارم در سال 961 ه.ق. «با سپاه از حیزَ شمار بیرون و از قطرات امطار و اوراق اشجار افزون» به ایران لشکرکشی کرد. در زمان شاه تهماسب بیست سال بین دو کشور ایران و عثمانی جنگ و جدال بود. چه بسیار مردم که کشته شدند. چه بسیار کشتزارها و قناتها و روستاها که نابود شد و در این بیست سال چند بار تبریز به دست ترکان عثمانی افتاد. درست است که ترکان نتوانستند در تبریز و دیگر نقاط ایران بمانند و سلطان سلیمانخان قانونی نیرومندترین پادشاه عثمانی که دیوارهای شهر وین را به توپ بسته بود، نتوانست در ایران جای پایی بیابد، اما دولت ایران نیز کشتهها داد و زیانها دید و در همین جنگها عراقِ عرب و بغداد را جاودانه از دست داد. هر دو دولت ایران و عثمانی از جدال و قتال خسته و مانده شدند تا اینکه در 961 ه.ق. سفیرى از ایران که رئیس گارد مخصوص سلطنتى بود وارد ارزروم گردید و درخواست متارکه جنگ نمود و آن از طرف سلطان عثمانی مورد قبول واقع گردید.
¢ انعقاد نخستین صلح نامه میام ایران و عثمانی
در بهار سال بعد شاه تهماسب نماینده تامالاختیاری اعزام داشت و پیمان صلحی در 8 رجب 962 ه.ق. در اردوی سلطان در آماسیا بین طرفین منعقد شد و این نخستین پیمان صلح منعقده بین صفویان و عثمانیان بود (رویمر 1393، 60). به موجب این معاهده مقرر شد که بعضی از مناطق مورد نزاع به ایران و بعضی دیگر به عثمانی واگذار شود. بدین ترتیب آذربایجان غربی و قسمتی از کردستان، بین النهرین، قسمت شمالی گرجستان به دولت عثمانی و در مقابل ارمنستان، کارتیل، کاخت و آذربایجانشرقی به دولت ایران واگذار گردید.
از طرف دیگر بر اساس همین پیمان صلح شاه تهماسب سفیر ایرانى دیگرى را به اردوى عثمانى فرستاد که او حامل نامهاى دوستانه بوده است که در آن نامه تقاضا شده بود به زائرین ایرانى اجازه زیارت اماکن مقدسه یعنى مکه و مدینه داده شود. در جواب آن سلیمان نوشت که از این تاریخ صلح بین دو دولت تا وقتی که ایرانیان آن را نقض نکردهاند باقى خواهد بود و دیگر به حکام و فرمانداران ولایات مرزى تعلیمات لازمه داده میشود که زائرین حرمین شریفین را حراست و حفاظت کنند. این معاهده صلح یک سلسله جنگهاى اولیه بین ایران و ترکیه را که در آن جنگها دولت عثمانی بطور کلى مهاجم بوده و ایران اساسا رویه دفاعى داشت، خاتمه داد.
¢ پناهنده شدن فرزند سلطان سلیمان عثمانی به قزوین
مهمترین دشواری پس از صلح سال 962 ه.ق. پناهنده شدن بایزید فرزند سلیمان عثمانی به دربار ایران بود. وی حاکم منطقه کوتاهیه در عثمانی بوده و پس از آن که با برادرش سلیم برخوردهایی پیدا کرد، از عثمانی گریخته و در سال 966 ه.ق. به ایران پناهنده شد. او در آغاز سال 967 ه.ق. همراه با چندین هزار نفر از طرفداران خود وارد قزوین شده و در میدان سعادتآباد قزوین مورد استقبال شاه تهماسب قرار گرفت و با وی دیدار نمود. بازگرداندن بایزید برای سلطان سلیمان سخت اهمیت داشت و سبب شد تا وی برای بازپسگیری بایزید دست به تلاش گستردهای بزند. نمایندگان بابعالی در سال 968 ه.ق. با یک هیات هفتصد نفری به قزوین آمده و مصمم بودند تا بایزید را همراه خود به عثمانی ببرند. این گفتگوها ادامه یافت تا آن که متن قرارداد صلح نهایی میان عثمانی و ایران در سال 969 ه.ق. امضا شده و ضمن آن تاکید شده بود که دو طرف باید پناهندگان سیاسی خود را تحویل دهند. این صلح با مرگ سلیمان در سال 975 ه.ق. و جانشینی فرزندش سلیم دوم، تغییری نکرده و همچنان برقرار ماند. همین وضعیت تا مرگ سلیم دوم یعنی سال 986 ه.ق. ادامه داشت. اما در حدود بیست و دو سه سال بعد باز ترکان عثمانی با استفاده از ناتوانی شاه محمد خدابنده و زورآزمایی سران قبایل هفتگانه قزلباش با یکدیگر، بر مناطق ماوراءارس، آذربایجان و کردستان و همدان و لرستان دست انداختند و بیست سال این وضع ناگوار ادامه یافت. تا شاه عباس اول ترکان را برجای خود نشانید و سرزمینهای از دست رفته را بازپس گرفت.
¢ سلطنت شاه عباس و پایانی بر حدود نیم قرن پایتختی قزوین
شاه تهماسب که تبریز را پایتخت خود قرار داده بود مانند پدرش شاه اسماعیل اول گرفتار حمله عثمانی گردید و تبریز مورد مخاطره جدی قرار گرفت. گرچه تبریز با وجود استیلای موقت سلطان سلیم بر آن شهر بار دیگر به تصرف شاه تهماسب درآمد ولی او طی حملات اول و دوم سلطان عثمانی، علاوه بر بغداد و موصل سراسر منطقه وان را که در حدِ غربیِ مرزهای ایران با عثمانی بود از دست داد و مرز عثمانی به ایران، به تبریز نزدیک گردید و شاه تهماسب تصمیم به تغییر پایتخت گرفت و از میان شهرهای ایران قزوین را انتخاب کرد که هم به آذربایجان نزدیک باشد و هم احتمال تجاوز به آن وجود نداشته باشد. از این رو در سال 955 ه.ق. تختگاه خود را به قزوین منتقل کرد. قزوین حدود نیم قرن پایتخت بود تا اینکه بالاخره با به حکومت رسیدن شاه عباس کبیر اصفهان به پایتختی برگزیده شد.
منابع: (اسکندرمنشی 1382، 45: 1)، (روملو 1357)، (حسینی استرآبادی 1366، 54)، (شادپور 1391، 339)، (مستوفی قزوینی 1375، 57)، (قبادالحسینی 1379، 91)، (قبادالحسینی 1379، 94)، (رویمر 1393، 60)، (گرانتوسکی 1385، 252).