(تقدیم به فرزندانِ چشمانتظار، در حادثه بندر شهید رجایی)
امید خاکستری !
- شناسه خبر: 58393
- تاریخ و زمان ارسال: 17 اردیبهشت 1404 ساعت 07:30
- بازدید :
انسیه بخارایی
از کودکی دیدمت از فوجِ رنجها
با خون دل، پیر و توانگر شدی پدر
یک عمر کار و سختی و دوری از آشیان
اینبار هم، راهیِ بنــدر شدی پدر
چشمم به راه مانده که برگردی از سفر
اما قرینِ آتش و اَخگر شدی پدر!
گفتی که سوغاتیِ من را خریدهای
اما چه شد؟ از که مُکدّر شدی پدر؟
از آن قیامتی که بهپا شد بگو چرا
پرواز کردهای و کبوتر شدی پدر؟
رفتی که دل دهی به خلیج و طنینِ موج
با موج انفجار، منــوّر شدی پدر!
ققنوسوار از دل آتش برون بیا
تا من بگویمت که چه محشر شدی پدر!
ای کاش پیدا کُنمت یا بگوییام
خوبم، چرا اینهمه مُضطر شدی، پدر !؟
گوش فلک پُر است از آلامِ مردمان
ای کاش روزگار هم آخـر شدی پدر!
من در بهار عمر، خزان میشوم اگر
ثابت شود لالهی پرپر شدی پدر…