اصالت معماری هنر ایرانی
- شناسه خبر: 7702
- تاریخ و زمان ارسال: 27 دی 1401 ساعت 08:00
- بازدید :
محمدحسام آذربایجانی
دکترای پژوهش هنر استاد دانشگاه
یادش بخیر، خانه قدیمی پدر بزرگ که چه گنجینهای بود. گنجهایی از هنرهای سنتی هنرمندان گمنام مردم کوچه و بازار. یاد عزیز و شریف، محله کهنه «باغ صفا» با میدانچه پُر آفتابش، طاقیهای نجیب و زیبایش، کوچه پس کوچههای تنگ و باریک با چه پیچ و خمهایی.
یادش بخیر. خانه پدر بزرگ که در انتهای کوچه «اقاقیا» بود. درب ورودی خانه که گل میخهای آهنی قشنگ داشت با کوبههایی به هر لنگه در چه نقشهایی بر تن کوبهها.
خاطره سکوهای سنگی دوسوی در ورودی خانه که گلهای حجاری شدهای داشت و محل نشستن پدر بزرگ بود و سلام گفتن او به اهل کوچه اقاقیا و به رهگذران غریبه و آشنا.
کاشی فیروزه رنگ بالای سر در ورودی خانه که مزین بود به نام مقدس خدا. یاد حیاط خانه که آجر فرش بود با باغچههایی در چهار گوشه. حیاط هر باغچه که درخت نارنجی داشت که هر بهار پر از گلهای معطر بهار نارنج میشدند. مادربزرگ که در تاریک روشن صبحهای بهار گلبرگهای بهار نارنج ریخته شده پای درختان را در چارقدش میریخت. چه بوی بهاری میداد مادربزرگ، وقتی از حیاط به پنجدری برمیگشت.
خیال ماندگار پستوی خانه که همیشه معطر بود به عطر گلبرگهای بهار نارنجهایی که مادر بزرگ لابهلای بقچههای ترمه درون صندوقهای چوبی ریخته بود.
دریغ از حوض سنگی مستطیل شکل میانه حیاط با دیوارههای خزه گرفته و ماهیهای سرخ و زرد و سیاه و طلایی که لحظهای قرار و آرام نداشتند.
عطر خوش زیرزمین که با شیشههای کوچک و بزرگ پر شده از عرق بیدمشک و نسترن. دیوارهای زیرزمین که بر کاشیهای خشتی هفت رنگش مجالس حکایات لیلى و مجنون، فرهاد و شیرین نقاشی شده بود چه تیشهای میکوبید فرهاد بر کوه بیستون با کلاه سرخ فرنگی و چکمههای زرد رنگی که داشت. پای هر مجلس کاشی خطی نوشته شده بود به یادگاری کاشیهای رنگی.
یادش بخیر آن بعدازظهرهای گرم و ساکت تابستان پدربزرگ که کنار حوضچه فیروزه رنگ و پر آب میانه زیرزمین سر بر بالش مخمل سبزش میگذاشت و به چه خواب خوشی فرو میرفت. مادربزرگ برای جلوگیری از سروصدای بچهها همگیمان را پای مجلس کاشیکاری فرهاد مینشاند و نجواکنان از قصه عشق فرهاد میگفت و همیشه وقت شرح مرگ فرهاد در چشمان معصومش اشک حلقه میزد.
چه زیبا بود و با شکوه، پنجدری خانه که پنجرههای مشبک ارسی داشت با شیشههای رنگین سرخ و آبی و زرد.
یادش بخیر هر صبح که آفتاب بر مشبک ارسیها میتابید. لکههای نور شیشهها بر در و دیوار و سقف و قالی پنجدری مینشست بر گچبری دیوارهای پنجدری که مثل باغ سپیدی بود با شکوفههای بادام و سیب و مرغانی در پرواز شکوفههای گچبری شده که هر لحظه به رنگی درمیآمدند و مرغان در پرواز به رنگهایی به رویا مانند بود. آینه کاریهای طاقچههای پنجدری که بعدازظهرها در انعکاس شیشههای رنگ در رنگ مشبک ارسیها قطعه قطعه آینههایش به رنگ جواهری پرنور در میآمد، پنداری که طاقچهها پر میشد از یاقوت و زمرد و فیروزه.
همیشه بهار بود سقف چوبی پنجدری که نقاشی گلستانی بود با گلهای زنبق و نرگس و طاووسهایی چتر وا کرده و مرغان عشقی رنگین بال هیهات از اتاق «ارسی» که بر دیوارهایش جنگلی سرسبز نقاشی شده بود با شکارچیانی سوار بر اسب در دل جنگل که در پی شکار آهوانی بودند هراسیده و گریزان.
چه عاشقانه شبهایی بود شبهای زمستان و سوز سرمای بیامان و گرمای مطبوع کرسی میان اتاق ارسی و یلدا شبهای نقالی پدر بزرگ از حکایات مرگ سهراب و گذر سیاوش از آتش دم و لحظههای شوق و حسرت برف و سکوت شب و صدای شُرشُر باران از ناودان حیاط.
چه مقدس مکانی، بود اتاق «سه دری» که بر پیشانی بخاری گچی دیواریاش نقاشی پشت شیشه شده بود و میان اهل خانه به نمازخانه مشهور بود. یاد جانمازهای پر از گل یاس پدر بزرگ و مادربزرگ. چه آوای خوشی داشت ذکر و دعاهاشان. یاد پردههای قلمکار، اتاق که نقاشی لیلی را داشت سوار بر کجاوه که در نسیم عصرهای بهار چه آرام و آهسته پردهها پیچ و تاب میخوردند پنداری که کاروان لیلی به راه میافتاد به شوق دیدار مجنون.
یادش مکرر، مهتابی خانه که جایگاه حافظخوانی پدربزرگ بود.
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
یاد بوته نسترن پیر گوشه حیاط که به هر سپیده دمان چه عطری به راه میانداخت در خانه و مادربزرگ که با چه عشقی بعد از نماز صبح بر سر و روی گلهای نسترن آب میریخت و مدام قربان و صدقهاش میرفت و نسترن خانم صدایش میکرد. دریغ از مرگ پدربزرگ و هجرت مادربزرگ از دنیاخانه بیصاحب شد؛ بیمونس و غریب. اهل خانوار یکی پس از دیگری خانه پدری را ترک کردند؛ خانه ماند و انتظار ویرانی. پنجدری ماند و بیشمار خاطرهها و یادها. موریانهها به جان مشبک ارسیهای پنجدری افتادند، قامت قیامت مشبک ارسیها آرام آرام خمیده شد. گرههای مشبک یکی پس از دیگری پوسیدند و بر زمین ریختند. شیشههای، رنگین خاک و غبار ایام گرفته شکستند.
در باغ سپید گچبریهای، پنجدری، خزان غربت و تنهایی شکوفهها را به تاراج برد گچبریها ترک برداشتند مرغان از پرواز … افتادند.
پر گلهای همیشه تَر و تازه نقاشیهای سقف پنجدری پژمردند و پرپر شدند. سرسبزی از جنگل نقاشی دیواری ارسی خانه رخت بربست.
دیگر نه شکار ماند و نه شکارچی.
آب حوض میانه حیاط در سوگ مرگ ماهیها برای همیشه خشکید. درختان نارنج، تشنه کام از قهر، میراب، خشکیدند و دیگر به هیچ بهاری بهار نارنج ندادند.
نسترن خانم مادربزرگ مثل بوته خار خشکیدهای شد. یاس پیر خشکید، کوبههای آهنی در ورودی خانه زنگار گرفته، دیگر به صدا در نیامد.
آمد روزگاری که به بهانه، نوسازی فریاد کلنگ تخریب در محله باغ صفا هم پیچید. کوچه اقاقیا هم ویران شد. خانه پدر بزرگ هم به آوار نشست. هیهات چه بیپناه چه بییاور
سالها از پی هم گذشت. سالهای یاد و حسرت … .
یادش بخیر گنجینه خانه پدر بزرگ عجب گنجهایی داشت. کاش کلنگ نوسازی پایش به محله باغ صفا نمیرسید، راه به کوچه اقاقیا نمییافت به خانه پدر بزرگ. کاش مشبک ارسیهای پنجدری میماند کاش گچبریها، آینهکاریها، نقاشیها، کاشیها. یاد گنجی از گنجینه هنرهای سنتی خانههای پدری گنج پنجرههای مشبک ارسی و گره در بناهای قدیمی و به یادگار مانده. دیدار از گره بر گره عشق درودگران گرهساز همچشمی با چشمان شیشههای رنگین مشبک ارسیها و پنجرههای گرهسازی شده دیدار بهار از پشت شیشههای سبز، تماشای خزان از ورای شیشههای زرد در آبی شیشهها آسمان خدا را، دیدن در سرخ شیشهها به عشق، اندیشیدن به راز عاشقی درودگران گرهساز ره و راه یافتن دلم با امید گره خورده است خدا را چه شناختهای در رونق و رواج دوباره هنرهای از یاد رفته و باز یافتن گنجهای به تاراج رفته؟ ایران سرزمین عشق است. خاک هنر است. دیار هنرمندان عابد و عاشق است هنر در جای جای این خاک در ودیعت دلها و سرپنجههاست جز این اگر میبود هرگز نمیشناختی مثال استادان گمنام و عاشق گرهساز وارثی که شب همه شب آسمان خیال و رویاهاشان ستاره باران گره بر گره زدن بر دریچههایی است که به فردای زندگی قرار ساختن دارند و پرداختن آری که گرهسازان وفادارند به ادای دین به خلاقیت به ماندگاری هنر گره و مشبک. زیبا نقوش گره با طرحهای هندسی متنوع در آذین هنرهای، ایرانی صاحب قدمت و پیشینهای است کهن.
معدود نشانههای آشکاری نقش زینتی گره در هنرهای ایران
باستان به ویژه بافتههای عصر ساسانی، حکایت از آشنایی و گرایش طراحان صاحب ذوق ایرانی میکند و نیز دلایل استمرار و رواج نقوش گره در هنرهای ظریفه ایران بعد از اسلام همچو «گچبری» و «آجرکاری» و منبت روی چوب و تزیین جلدهای چرمى کتب خطى در نگاه و نگرش به بازمانده یادگاران هنرهای دیگر ممالک اسلامی میتوان دریافت که نقش، گره در هنرهای جهان اسلام هم نقشی رایج بوده است و زینت بخش بسیاری هنرها و بسا وام گرفته شده از تجارب طراحان ایرانی و از کجا که به دلیل راز و رمزهای نهفته در گرهچینی و گرهسازی هنری نباشد. حاصل ذوق دیگر هنرمندان عرصههای هنرهای اسلامی، در وحدت بخشیدن به هنر نوپای اسلامی در سدههای نخستین ظهور اسلام در گوشه و کنار عالم. بیشمار است یادگارهای تحسینبرانگیز گرهسازی که تنها به اشاراتی بسنده میکنم در ذکر نمونههایی چونان اعجاز گرهسازی در ستونهای شبستان جامع، نایین خانه خدایی برپا شده در قرن چهارم هجری قمری یا که گرهسازی در گنبد آجری کبود مراغه، یادگاری از قرن ششم هجرى قمرى. بیتردیدم از میان همه هنرها منبت روی چوب زیباترین جلوههای نقوش گره را مروج میشود و رونق دهنده به ویژه در آذین منابر و درها و صندوقهای سنگ قبرهای امامزادههای مقدس در جای جای ایران و با چه گستردگی مقبولی در خطه شمال که سرزمین چوب است و جنگل گرهچینی و گرهسازی، اما به روزگار برقراری سلسله صفویه، که طلایهدار تجدید حیات هنرهای سنتی ایران شده است به اعتبار و هویتی دست مییابد نوین و دامن گستر آن هم در عرصه آذین هنرهای کاشی و ساخت پنجرههای گرهسازی شده گره چشم و چراغ و عمده نقش زینتی کاشیهای خانههای خدا و دیگر بناهای مقدس مذهبی در این دوران میشود با چه شکوه و جلوهای به ویژه در کاشیهای معرق که اتصال قطعه قطعه کاشیهای رنگ در، رنگ مهارت و تجربهای را طلب میکرد خاص استادکارانی که شهره بودند به کاشیگران گره و گرهسازیشان در عرصه معرق که نزد قبیله گرهسازان به گره معماران زبانزد میشود و در مقابل نهضت درودگران این عصر در ساخت پنجرههای گرهسازی شده و برپایی زیبا پنجرههایی در بناهای فاخر این دوران: همچو «چهلستون» و «عالی قاپو» و «هشت بهشت» با چه نقش تعیینکنندهای در زیبایی و شکوه بخشیدن به معماری صفوی آنانی که به درودگران گره نام پرآوازه میشوند و به دلیل تفاوتهای اجرای گرهسازی آنان با گرههای کاشیکاران در ساخت گرههای پنجرهها. گرههای آنان به گره درودگران شهرت مییابد با دریغ آسیبپذیری چوب در شرایط اقلیمی، ایران همه گاه باعث از میان رفتن پنجرههای بناهای ایرانی شده است و مانع از بررسی تحولات ساخت پنجرههای ایرانی به دورههای مختلف همین است که اغلب داوریها درباره پنجرههای ایرانی همراه با حدس و گمان بوده است و مهمتر آنکه بناهای پر قدمت اگر چه پای برجای ماندهاند اما پنجره هاشان در گذر ایام مدام در تغییر و ساخت دوباره به دلیل آسیبهای چوب در هر حال تردیدی نمیماند که پنجرههای گرهسازی شده حاصل تحولی است در خلاقیت درودگران این عصر پنجرههایی که اغلب ثابت و در قسمتهای نورگیر بنا برپا شده است.
درودگران گره اساس اجرای کار را در بریدن قطعات کوچک و بزرگ چوب که به آن آلت گره میگفتند قرار داده و در کلاف پنجره با اتصال آلتها در کادر گره که دارای تعدادی زمینه گرهمی، شد کار ساخت پنجره را به پایان میرساندند
ناگفته نماند که ساخت هر پنجره گرهسازی شده را نیاز به اجرای طرح اولیهای بود بر کاغذ که عموماً توسط طراح با در نظر گرفتن ابعاد کلاف هر پنجرهای نقشهای متنوع هندسی و رسم هر آلت به انجام میرسید. کاری که نزد درودگران گره به گره چینی مشهور بود چندان که اجرای طرح ترسیم شده وسیله درودگران گرهسازی پنجرههای گرهسازی شده عصر صفوی، عموماً با گره درشت ساخته و پرداخته میشد گرههایی فاقد، پوشش یا که پوشیده شده از ورقههای نازک چوب و گاه، کاغذ روغنی برای هدایت نور به داخل بنا. سازندگان پنجرههای گرهسازی شده از همان آغاز ساخت و رواج نقوش گرههاشان شامل گره «سه گوش» و «چهارگوش» و «پنج گوش و نقشهای ستارهها» و «شمسهها میشد.
هر چند از پنجرههای گرهسازی شده عصر صفوی یادگاران چندانی نمانده گمان من این است که هنر درودگران گره در عصر صفوی تنها در حصار کاخها نمیماند و در دیگر بناهای عمومی و مذهبی و حتی خانههای مردمی نیز آذینبخش معماری این روزگار میشود. اما، چه حیف از نابودی اغلب یادگاران و غمگنانهتر رکود و از رونق افتادن هنر درودگران گره بعد از سقوط سلسله صفویه که چونان سایر هنرهای رایج با گسترش دامنه آشوبهای سیاسی و اجتماعی میافتد به ورطه سقوط با این، همه سرنوشت باردگر تولد هنر درودگران گره را در «شیراز» رقم میزند. نقاشان و آینهکاران و کاشیکاران و درودگران …
درودگران عصر زندیه وارثان هنر از یاد رفته و به کسادی کشانده شده تبار درودگر و گرهسازی هستند که روزگاری نهضتی چنان سببساز زیبایی و زینت معماری روزگار صفوی را بانى و مبتکر و مروج شدند. درودگران گره فرصت مهیا شده به عصر زند را غنیمت میشمرند در ساخت پنجرههایی گرهسازی شدهای با ظرافت و مهارت تمام و نقشهایی چشم نوازگرهسازان پنجرههای معماری زندیه آنچنان نقشی در آراستگی و شکوه بناهای با عظمت این دوران دارند که بیگزافه گر نبود نثار ذوق آنان و همت سزاوارشان در ساخت و برپایی پنجرههای گرهسازی شده در بناهای زندیه، بسا صاحبدلان چنین به شیفتگی از معماری این دوران یاد نمیکردند چندان که من در دیدار بنای فاخر ارگ کریم خانی لختی که در اندیشه و خیال پنجرههای گرهسازی شده را نادیده گرفتم ارگ باشکوه را چه بیروح پنداشتم و به دور از متانت و آراستگی معماری زندیه. قدر مسلم در عهد زندیه بازار هنر درودگران گره رونقی بسزا مییابد حتی فزونتر و برتر از عصر صفوی، چراکه ساخت پنجرههای گره جدا از شیراز در سایر شهرهای ایران دامنی گسترده مییابد.
در عهد حکومت کریمخان زند روابط سیاسی و اقتصادی با ممالک اروپایی گسترش مطلوب یافته و حضور نمایندگان دول فرنگی و واردات کالاهای تجاری زمینههای ارتباطات هنری و فرهنگی را مهیا میسازد.
به گمان نزدیک به یقین هم در این ایام است که با واردات شیشههای رنگین به ایران درودگران گرهساز به وسوسه کاربرد شیشههای رنگی در چشم هر گرهی به پنجرههای گرهسازی شده افتاده باشند.
عشقی سالها در این بنا به کار گچبری مشغول بوده، خاطرهها داشت از استادکاران درودگر پنجرههای زیبای گرهسازی شده بنا افسوس که نای حرف زدن نداشت مگر لرزش دست و سر امانش میداد به ذکر خاطرهای؟
در تهران توفیق آشنایی با گرهساز وارثی را پیدا کردم با نام استاد رنجبر برپاکننده پنجره عظیم گرهسازی شده چه دل پر غصهای داشت رنجبر از عاقبت استادکاران گرهسازی که در سرانجام رکود و بیرونقی ساخت پنجرههای مشبک و گره حسرت زده خانهنشین شدند و گرفتار بیکاری و فقر و اسیر دق و تسلیم مرگ خاطره پنجرههای گرهسازی شده خانه قدیمی که سالیان پیش دیده و در اندیشه نگاه داشته بودم مرا به قزوین، کشاند شهری با پیشنیهای سزاوار تحسین در اعتلای هنرهای سنتی و ازجمله رواج و ساخت پنجرههای گرهسازی شده در عصر قاجار.
یادگاران ارزنده پنجرههای گره حسینیه قدیمی شهره به «امینی»ها را همچو اسناد ارزشمندی یافتم در دفاع از سهم موثر درودگران گره ساز که جدا از حسینه امینی، ها بیگمان یادگارهای ارزشمند پنجرههای گرهسازی شده بسیار دارد.
اجرشان ماندگار وفای به عهدشان مقبول.