از عباس به ملیحه، با عشق!
- شناسه خبر: 38223
- تاریخ و زمان ارسال: 12 تیر 1403 ساعت 07:30
- بازدید :

امید مافی
مردی که اینجا کنار پیکان لکنته ایستاده و با یار و نگار و دردانهاش که داخل پیکان نشسته عکس یادگاری گرفته عباس بابایی است. عقابی که تا آسمان هفتم پرید و کلاغها را حیران کرد. او همانقدر که جنگجو بود، عاشق هم بود؛ عاشق ملیحه. عاشق نامههای پر از واژههای ساده اما شورانگیز. عاشق کلمه. خلبان از راه دور برای بانویش اینگونه نوشته بود: «به خدا قسم به فکر تو هستم ملیحه، ولی میگویم شاید من مُردم، باید ملیحهام همیشه خوشبخت باشد. هرگز اشتباه فکر نکند. همیشه فقط راه خدا را انتخاب بکند. چون جز این راه، راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد. ملیحه باید مجددا قول بدهی که همیشه با ایمان باشی. همیشه به مردم کمک کنی. به همه محبت کنی. در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است.»
حالا ملیحه پیش اوست، پیش مردش. حالا در جایی دورتر از زمین، بانو پیراهن جدید عباس را اتو میکند، روسری گلبهیاش را به دلخواه عباسش گره میزند و منتظر است تا شریک هر دو جهانش از ملاقات خدا و خورشید برگردد. آن وقت حتما عباس را میهمان چای بهاره اصل بهشت خواهد کرد و برایش از سالهای دوری و دوستی حرف میزند. از کودکیاش که لِیلیکنان مداد سرخش را به دیوار دبستان میکشید. از اولین نگاه و اولین لبخندش به عباس در کوچه بنبست. از قرار عاشقی.
زندگی همین قدر ساده است. حتی برای افلاکیها. اصلا انگار ما به دنیا آمدیم تا سالهای زندگی خود را در این سیاره با شمعهای فروزان در سیاره دیگری جشن بگیریم. به اینجا آمدهایم برای کوچ. کوچ به جایی آرامتر از محنتآبادِ مویه و ماتم.
این هم نامه دیگری از خلبان برای عشقش. خلبانها هم شیدا میشوند؛
«اگر میخواهی عباست همیشه خوشحال باشد باید به حرفهایم گوش کنی! ملیحه هرچقدر میتوانی درس بخوان. خوب فکر کن. به مردم کمک کن. کمک کن. خوب قضاوت کن . همیشه از خدا کمک بخواه. راه خدا را هرگز فراموش نکن… دوستت دارم ملیحه.»
این شعر رمانتیک هم پیشکش ما به آن زوج عاشق در امتداد ابرهای ناشناس؛
عباس
رنگ بالهایش را به خاطر آورده
ملیحه
رنگ چارقد نامزدیاش را
ماه بغض کرده
دعا کنید
سطرهای عاشقانه از یادشان نرود.