از این جور حرفها
- شناسه خبر: 8390
- تاریخ و زمان ارسال: 10 بهمن 1401 ساعت 08:00
- بازدید : 83

ک.م
سر کوچه که رسیدم مکانیک داشت روی چرخ عقب اتومبیل کار میکرد. سلام دادم و سرش را بلند کرد و جواب داد. کوچه را با همه پستی و بلندیش طی کردم. آن سر کوچه تعدادی در صف خرید سبزی از وانت ایستاده بودند و میوه فروش هنوز چیدمان جعبه میوهها را در پیادهرو تکمیل نکرده بود. راهم را به سمت بانک برای پرداخت قبوض ماهیانه، کج کردم. همین که رسیدم چند نفر جلوتر از من برای گرفتن پول و یا انتقال از خودپرداز یعنی همان دستگاه ATM که بانکها در بیرون بانک نصب کردهاند، ایستاده بودند. چند نفرشان جوان مثل آدمهای بیخیال و آرام بودند. ولی آن دیگری که میانسال بود، دو تا چشم دیگر قرض کرده بود و انگشتان روی کلیدهای شخص پشت دستگاه را میشمرد! به خودم گفتم، کجا باید به ما یاد بدهند تا با فاصله، منتظر نوبتمان باشیم و خیره شدن به کار دیگران به ویژه هنگام کار شخصی درست نیست.
برخی از افراد بیملاحظه همه کارهایشان را بدون توجه به افراد در صف، پشت سر هم با کارتهای مختلف انجام میدهند. وقتی کارتی را برمیدارد نفر بعدی خود را آماده میکند تا پشت دستگاه قرار گیرد، کارت دیگری وارد میکند و گاهی بعد از وارد کردن کارت تازه با تلفن همراه شماره کارت دیگری را میپرسد. خلاصه کلی مکافات داریم. برخی از منتظران با غر و لند اعتراض میکردند و برخی به جای دیگر رفتند. اما، ما چند نفر سرگرم بودیم و درباره مسایل مختلف صحبت میکردیم. نه اینکه با هم آشنا باشیم، از روی عادت معمول، من ارتباط را دوست دارم. در حال ارایه راه حل برای آموزش شهروندان بودیم که دوچرخهسواری از بین ما با یه وری کردن خود برای حفظ ایمنی ما گذشت. یعنی دوچرخه را از بین ما به گونهای عبور داد که به ما نخورد و با نگاه طلبکارانه سوتی زد و رکاب را محکمتر فشرد و رفت. ما هم از پشت سر نگاه معترضانه توام با ناراحتی را بدرقه راهش کردیم. یکی از جوانها رو به ما کرد و گفت: دوچرخه، سواری محسوب میشود؟ اندکی تامل کردم و تا بگویم نمیدانم، یکی از جوانها گفت: در ممالک قانونمند دوچرخهسواری قوانینی دارد. ولی در ممالکی که هنوز قانون برای شهروندان نهادینه نشده و نظر افراد بر قانون ترجیح داده میشود، هم سواری و هم پیاده محسوب میشود. یعنی هر کدام به نفعش باشد، ولی آزادراهها و تونلها، مسیرهای ممنوعه برای دوچرخهسواران هستند و رفتن در این مسیرها بازی با مرگ و بسیار خطرناک هستند. دوچرخهسوار نمیتواند از هر مسیری عبور کند یا در خیابانهای یک طرفه به صورت مخالف وارد شود، از خودروها سبقت بگیرد، حق تقدم عابران پیاده و خودروها را رعایت نکند و در هر جای مسیر که تمایل داشت دور بزند. یا خیابانهایی که مسیر ویژه دوچرخه وجود دارد، مجاز به خارج شدن از مسیر اصلی و حرکت در خیابان اصلی و همچنین پیادهروها نیستند. در تقاطعها و چهارراهها هنگامی که چراغ نارنجی و قرمز شد نباید حرکت کند.
گفت: به نظرم هر جا پای تمدن میلنگد، ترجیح منافع فردی و گروهی به حقوق مردم پر رنگتر است. یکی دیگر گفت: عجب حرفی زدی! متاسفانه این نفع شخصی تو خون ماست. هر جا سکوت به نفعمان باشد کمگویی یک فضلیت است و هر جا دفاع ولو با حرف زدن به نفعمان باشد، صحبت کردن یک ارزش است و سکوت جایز نیست. خلاصه خوب و بد را هم منافع شخصی تعیین میکند. استانداردها باید با ما بخواند. به گمانم چاپلوسی هم از این قماش است. نوبتش فرا رسید و گفت ببخشید و رفت تا کارش را انجام دهد. من سر و ته حرفش را متوجه نشدم.
همین که نوبت به من رسید، دستگاه مثل اینکه بداند نوبت من است، از سر لج پیام داد: دستگاه موقتا غیرفعال است! یکی گفت: ای بابا، بازهم اینترنت قطع شد. یکی دیگر گفت: این اینترنت که در دنیا با سرعت بالا و رایگان در اختیار مردم است، برای مردم ایران لولو خوره شده! یکی نیست از این بندگان خدا بپرسد، این همه تلاش و هزینه برای مسدود کردن و کنترل شریان ارتباطات، اطلاعات و کار و کاسبی مردم، صرف رفاه و قانونمندی مردم میکردید و در آموزش و تربیت سرمایهگذاری مینمودید، بهتر نبود؟ آن دیگری میخواست چیزی بگوید. احساس کردم صحبتها رنگ و بوی سیاسی میگیرد. دویدم وسط حرفاش، گفتم: میپندارند کامل و بینقص هستند و برنامههای بلندمدت برای پیشرفت به سمت قله برای کشور و نابودی دشمنان دارند و دشمنان با استفاده از همین فضای مجازی و اینترنت، مردم و به ویژه جوانان را منحرف میکنند. یعنی اطلاعات غلط به مردم میدهند و مردم هم به خودشان زحمت نمیدهند تا کمی تامل کنند و درست و نادرست را معلوم کنند و زود باور میکنند. یکی دیگر که تازه وارد شده بود، گفت: گرانی و کاهش دائمی ارزش پول ملی در زمانه پیشرفت رو به قله، گواه حرف شماست!. به گمانم متلک گفت.
در راه خانه، اغلب مغازهداران سهم خود از عرض خیابان را با چیدن خرت و پرت اشغال کرده بودند و آن میوه فروش حتی به لبه سمت ماشین رو هم رحم نکرده بود.
واگویهها دوباره شروع شد. به خودم گفتم؛ صحبت کردن و امیدواری و امید دادن هم در اوضاع و احوال کنونی کار شاقی شده است. البته باید حق داد؛ چون ما عوام از پیشرفتهای محرمانه توسط خواص که خبر نداریم و ملموسات زندگی پایههای قضاوتمان را شکل میدهند. مثلا کاهش دایمی قدرت خریدمان، افزایش مستمر پول قبوض آب و برق، به قول پسر همسایه یک پیتزا شده سیصد هزار تومان.
سیصد هزار تومان که به یادم افتاد، یک لحظه ذهنم قفل کرد. سیصد هزار تومان یعنی چقدر؟ واگویهها تشدید شد. یعنی سیصد تا هزار تومانی!! در همین حالت ابهام در اندازه پولها بودم که رسیدم سر کوچه، صدای آن آچار را بده ببینم تعمیرکار اتومبیل حواسم را به جا آورد. با روی گشاده سلام کرد و گفت: دیگه چه خبر؟ گفتم: سلامتی، خدا قوت، اوضاع چطور است؟ گفت: الهی شکر. اگر همینی که داریم قدر بدانیم و به دستورات خدا عمل کنیم و خدا را شاهد و ناظر اعمال خود بدانیم، بردهایم. اندکی به احترامش ایستادم و بعد راهم را گرفتم به سمت خانه. دوباره این ذهن سرکش شروع کرد به قانع کردنم که مگر میشود ندانند با شعار تامین هوای پاک، نان و آب برای عوام ممکن نیست و ندانند به علم و عمل کار بر آید!. به خودم گفتم، مرد حسابی باز هم باید سپاسگزار باشیم که به ما عوام اجازه صحبت و نوشتن از اینجور حرفها را میدهند، در روزنامه اعتماد خواندم مجلس در صدد ارایه طرح مجازات اظهارنظر افراد مشهور پیش از مقامات رسمی 10 تا 15 سال حبس، جزای نقدی و 5 تا 10 سال محرومیت از حقوق اجتماعی، است. هر فرد مشهور حتی از نظر علمی و هر نوع اظهار نظر حتی از طریق نوشتن مقالات، مشمول این مجازات است.