اجباری که نمیشود با آن کنار نیامد
- شناسه خبر: 70438
- تاریخ و زمان ارسال: 12 آبان 1404 ساعت 07:30
- بازدید :

نفیسه کلهر
اخیراً در یکی از واحدهای ساختمانی که در آن ساکنم، همسایهای جدید آمده است؛ مردی مجرد که همراه دو فرزندش زندگی میکند. بلافاصله بعد از معلوم شدن اینکه او مردی تنهاست، یکی از همسایهها به مادرم گفته بود از این وضعیت ناراضی است و آرامش خود را در خانه از دست داده. مدتی بعد هم گفته بود نمیداند این همسایه جدید با پرستار بچههایش چه ارتباطی دارد؛ نکند با هم سر و سری داشته باشند!
مادرم در پاسخ گفته بود: «اینکه دو آدم تنها و بالغ با هم ارتباط داشته باشند، اتفاق خوبی است.» بههرحال، شکایتهای آن همسایه کمکم به پذیرش تبدیل شد.
اما من فکر میکنم در جامعهای که فردی ـ حتی وقتی تجرد انتخابش نبوده ـ با چنین مشکلاتی برای اجارهخانه و اقامت همراه فرزندانش روبهرو میشود، مجردنشینی چقدر میتواند سخت باشد؛ چه برسد به کسانی که مجرد بودن و مستقل بودن را آگاهانه انتخاب کردهاند.
این در حالی است که آمارها روز به روز از کاهش میزان ازدواج خبر میدهند و به نظر میرسد تجرد قطعی در جامعه به شدت در حال افزایش است.
این گزارش از زبان کسانی است که تنها زندگی میکنند و روایت واکنش و برخوردهای اطرافیان با آنها را بیان میکند.
مطلقه بودن بهتر از مجرد بودن
حمید مردی حدودا ۴۰ ساله با ظاهری موجه و شغلی معتبر در یکی از ادارات دولتی است. او میگوید بهواسطه شغلش، مجبور بوده در شهرهای مختلف زندگی کند و همین باعث شده شرایط ازدواج پیدا نکند. او میگوید هر بار که خواسته منزل اجارهایاش را عوض کند، با مشکلات زیادی دستوپنجه نرم کرده است.
حمید در اینباره توضیح میدهد: «یکبار یکی از صاحبخانهها گفت من نمیتوانم به مستأجر مجرد خانه بدهم. من هم آن خانه را پسندیده بودم؛ هم فاصلهاش از محل کارم مناسب بود، هم مبلغ اجاره و ویژگیهای ساختمانش با شرایط من جور بود. نمیتوانستم قبول کنم فقط بهخاطر این بهانه، آن را از دست بدهم؛ آن هم بعد از مدتها جستوجو برای خانهای مناسب. رو کردم به صاحبخانه و گفتم: من که جوان بیستوپنج ساله نیستم که بخواهم سر و صدا راه بیندازم، مهمانی بگیرم یا رفیقبازی کنم! در نهایت صاحبخانه قبول کرد که قرارداد را ببندد، اما گفت به همسایهها میگوید من متأهلم. من هم از روی اجبار پذیرفتم.»
حمید ادامه میدهد: «یک سال بعد از این ماجرا متوجه شدم هزینه شارژ ساختمان بر اساس تعداد نفرات ساکن محاسبه میشود و من در تمام آن یک سال دو برابر شارژ دادهام. وقتی فهمیدم، رفتم به همسایهها گفتم از همسرم جدا شدهام!»
او میخندد و تعریف میکند: «تا آن موقع فکر میکردند همسرم ساکن شهر دیگری است. از آنجا که سر و صدا و رفتوآمد زیادی نداشتم و هیچ وقت هم میهمان برایم نمیآمد، هیچ بهانهای برای بیرونم کردن وجود نداشت. در نهایت با این ترفند، شارژ ساختمانم کمتر شد.»
هیچ جنبنده جنس مخالفی نباید اطراف خانهام دیده شود
شبنم اما دختری است که بهواسطه زندگی دانشجویی، سالها در شهرهای دیگر بهتنهایی زندگی کرده و حالا بعد از بازگشت به شهر خودش، نیاز داشته تا فضای شخصی خودش را داشته باشد؛ فضایی که بیشتر شبیه کارگاه یا دفتر کار اوست. بهمرور و بهدلیل ساعت کاری زیاد و رفتوآمدهای طولانی، تصمیم میگیرد شبها هم همانجا بماند. همین باعث میشود کمکم از خانوادهاش مستقل شود.
شبنم میگوید: اوایل، واکنشها برایم قابل تحمل نبود. مستقیم از من میپرسیدند چرا کسی همراهت نیست؟ چرا تنها هستی؟ چطور تنها زندگی میکنی؟ حتی دوستان خودم هم میگفتند شبها نمیترسی تنها میخوابی؟ این واکنشها آنقدر برایم عجیب بود که گاهی تصمیم میگرفتم رابطهام را با بعضیها قطع کنم.»
او ادامه میدهد: بسیاری از ما مجردها اگر در خانه پدر و مادرمان باشیم، همین رفتارها را داریم، اما اینجا چون تنها زندگی میکنیم، همان رفتارها ناگهان ناپسند به نظر میرسد. مثلاً ممکن است همکارم برای گرفتن یک فلش، یک هارد یا حتی چند برگ کاغذ مجبور باشد جلوی در خانهام بیاید، اما من جرأت نمیکنم در برابر نگاه همسایهها کنار در با یک مرد بایستم و صحبت کنم، چون میدانم واکنشهای جالبی نخواهند داشت.»
شبنم با لبخند تلخی اضافه میکند: «حتی ممکن است لازم باشد نصاب پرده، تلویزیون یا یک تعمیرکار به خانهام بیاید، اما نگاه همسایهها به خروج یک مرد از خانه من همیشه با بدبینی و سوءظن همراه است.»
مجردنشینی میان مجردان
امیرعلی اما معتقد است که مجردنشینی برایش هیچ دردسری نداشته است. او که ساکن یکی از برجهای شهر است، میگوید:
«فضایی دارم که بسیاری از همسایههایم آن را درک میکنند. متراژ واحدهای برجی که من در آن ساکنم کوچک است و به همین خاطر اغلب همسایهها مجرد هستند یا زوجهای جوان. بنابراین مشکل خاصی ندارم، چون سبک زندگی همه مثل من است.
رفتوآمدها و برخوردها معمولاً طوری نیست که کسی از دیگری اذیت شود.»
اما امیرعلی ادامه میدهد که سعی میکند در محل کار کسی از زندگی مستقلش باخبر نباشد.
او تعریف میکند: «مدتی یکی از همکارانم اصرار داشت که ماشینم را نبرم سر کار و هر روز میآمد دنبالم تا با هم برویم و برگردیم. مجبور شده بودم هر روز زودتر از خواب بیدار شوم، به خانه پدر و مادرم بروم، ماشینم را آنجا پارک کنم و منتظر آمدن دوستم بمانم. موقع برگشت هم همانجا پیاده میشدم، کمی معطل میکردم تا او برود، بعد سوار ماشینم میشدم و به خانه خودم برمیگشتم.»
او با لبخند تلخی میگوید: «جامعه هنوز پذیرش این انتخاب ما را ندارد. معمولاً به مجرد به چشم یک مجرم بالقوه نگاه میشود؛ کسی که حتماً دنبال ارتکاب کاری خلاف است. در حالیکه زندگی مجردی قبل از هر چیز با خودش آرامش و استقلال دارد. اینکه بتوانی هزینههایت را مدیریت و زندگیات را اداره کنی و با چالشهایش روبهرو شوی، تجربهای است که هرچقدر هم سن بالا برود، در خانه پدر و مادر به دست نمیآید. باید از آن خانه بیرون بیایی تا آن را واقعاً بفهمی.»
امیرعلی معتقد است که مجردنشینی صرفاً به معنای بیبندوباری و ولنگاری نیست، بلکه تمایل برای ساختن و داشتن فضای شخصی خودت است، فضایی که بعضی افراد با ازدواج به آن میرسند ولی کسانی که به لحاظ ذهنی و روحی شرایط ازدواج را ندارند نباید از آن محروم شوند.
مجردنشینی دختران در مراودات روزانه
ندا نیز دختری است که از تجربهی مجردنشینیاش اینطور میگوید: «در دو سالی که تنها زندگی میکنم، مجبور به خرید وسایل زیادی شدم. اما هر بار که فروشندهها، نجار یا مبلفروشها میفهمیدند یک دختر مجرد قصد خرید دارد، باورشان نمیشد که بخواهم برای منزل شخصی خودم خرید کنم.»
او ادامه میدهد: «البته اصراری هم نداشتم این موضوع را به همه بگویم و تا مجبور نمیشدم، توضیح نمیدادم. اما مثلاً وقتی میخواستم کتابخانه بسازم، از من میپرسیدند: طول اتاقت چقدر است؟ یا وقتی برای خرید میز بزرگ رفتم، فروشنده مدام میپرسید: پدر و مادرتان راضی هستند؟ این میز برای شما بزرگ نیست؟ یا میگفتند: حتماً خانهی خیلی بزرگی دارید که میخواهید چنین میزی بخرید. تصور اینکه من دارم منزل شخصی خودم را میچینم و تنهایی روی پای خودم ایستادهام، برای خیلیها غیرقابل باور بود.»
ندا توضیح میدهد: «البته این موضوع برای من عجیب نیست، چون دوستان زیادی دارم که همین مشکل را دارند. مثلاً یکی از دوستانم درآمد خیلی خوبی دارد، حتی برای خودش آپارتمانی خریده، اما با وجود اینکه در خانهی پدر و مادرش چندین نفر زندگی میکنند و سن همه هم بالاست، پدر و مادرش اصلاً راضی نیستند که او تنها زندگی کند. برایشان غیرقابل پذیرش است که دخترشان یک شب را تنها در آپارتمان خودش بگذراند. با اینکه شغل خوبی دارد و از موقعیت اجتماعی معتبری برخوردار است، اما هنوز در این زمینه اجازهی عمل ندارد.»
زندگی مجردی یک انتخاب است
اما در این خصوص نظر بیدا میرحسینی دارای مدرک دکترای جامعه شناسی را جویا شدیم، او معتقد است: جهان امروز، جهانی است که «انتخاب» به یکی از بنیادیترین مؤلفههای زیست انسانی تبدیل شده است.
میرحسینی توضیح میدهد: انسان معاصر در تلاش هست که در میان گزینههای گوناگون زندگی، با آگاهی در حوزه انتخابها و اختیارهای خود، مسیر پیش رویش را تعیین کند، او دیگر الزاما تابع سنت، نهاد خانواده، یا فشارهای فرهنگی و مرزبندیهای معمول نیست.
وی با تاکید بر اینکه یکی از ساحتهای انتخاب در دنیای امروز، زیستِ فردی است، تصریح میکند: در ایران نیز، هر چند هنوز این شکل از زندگی با نگاههای قضاوتآمیز و سوءتفاهمهای فرهنگی روبهروست، اما بهتدریج در حال تبدیل شدن به یکی از شیوههای قابل فهم و پذیرش است. در واقع ما به نحوی با یک خودآیینی فردی روبرو هستیم.
این استاد دانشگاه ادامه میدهد: از منظر جامعهشناسی، هر تغییر در الگوی زیست فردی، بازتابی از تحولات ساختاری و فرهنگی جامعه است. مثلا اگر در دهههای گذشته ازدواج نهتنها یک امر شخصی بلکه یک «وظیفه اجتماعی» تلقی میشد، اما امروز دیگر نمیتوان چنین قطعیتی را مسلم دانست. در این چارچوب، انتخابِ مجرد ماندن نه نشانهای از شکست در ازدواج یا بیعلاقگی به روابط انسانی، بلکه تصمیمی آگاهانه برای حفظ استقلال، کنترل بر زمان و بدن و تعریف تازهای از سبک زندگی انتخابی است.
وی میافزاید: در اینجا میخواهم به روابط ناب آنتونی گیدنز اشاره کنم که جایگزین روابط سنتی شدهاند. در واقع روابط ناب بر پایه رضایت متقابل و استمرار احساسی شکل میگیرد و نه مناسبات و ضرورتهای اجتماعی و این بدین معناست که بسیاری از امور مسلم انگاشته، دیگر اجبار اجتماعی خود را از دست دادهاند و فاقد قدرت و الزامات پیشین هستند و ازدواج یکی از همین امور است.
میرحسینی تاکید میکند: البته این سخن به معنای زیر سوال بردن زندگی تاهلی نیست، بلکه به معنای افزایش گزینههای انتخاب افراد بنا به شرایط و علائق است. اگر تا پیش از این خانواده تنها عامل شبکه حمایتی به حساب میآمد، اکنون این شبکه بنا بر تغییر سبک زندگی گسترش یافته و امکان استقلال اقتصادی، امنیتی و عاطفی را ایجاد کرده است.
میرحسینی معتقد است: جامعه امروز ایران اگر نتواند طیف متنوع از انتخابها را به رسمیت بشناسد، در واقع هنوز درگیر نوعی مرزبندی بدون انعطاف و تکهنجاری است؛ یعنی تمایل برای یک الگوی خاص برای یک جامعه متکثر و متفاوت با دیروز و این در شرایط، مناسبات و سبک زندگی تغییر یافته امروز؛ امکان استمرار و بقا نخواهد داشت.
این جامعهشناس اظهار میکند: جامعهای که به افرادش اجازه میدهد میان ازدواج و تجرد، مادری و بیفرزندی، یا زندگی جمعی و فردی، آزادانه تصمیم بگیرند، در حقیقت جامعهای دموکراتیکتر است. در چنین جامعهای، انسانها نه براساس وضعیت تأهل، وضعیت اقتصادی و …، بلکه براساس کیفیت زیست، اخلاق، خلاقیت و مسئولیتپذیریشان ارزیابی میشوند.
میرحسینی در نهایت خاطر نشان میکند: جامعهای که میخواهد پویا، انسانی و با اقتضائات دنیای امروز خود را هماهنگ کند، باید بتواند با واقعیتها و تغییرات کنار بیاید. زندگی مجردی یکی از این واقعیتهاست و نوعی انتخاب و اختبار در دنیای امروز است و البته این انتخاب باید با آگاهی، احساس مسوولیت، چارچوبها و مرزهای اخلاق همراه باشد.








