آسمان بالِ توست مام میهن!
- شناسه خبر: 61824
- تاریخ و زمان ارسال: 10 تیر 1404 ساعت 07:30
- بازدید :

امید مافی
در پس تمام آفاقها دشتهایت زمزمهگر حماسههای ازلی است و کوههایت فغان و فریادی آشنا در گوشِ روزگار.
هر صبح، خورشید از مشرقِ نامت برخیزد و هر غروب ماه از مغرب مهربانیات طلوع میکند و هزاران ابر از آسمانت بر هزاران تشنه میبارد.
وطن! مام میهن!
بیمداهنه رعدِ گامهای سترگت در کوچههای تاریخ میغرد و برق قدمهای بلندت گوشها را نوازش میدهد. از رگهایت به پاس نیاکانِ سرفراز، آتش میبارد و از دستانت نسخههای شفابخش تا جغرافیای گربهای شکل کامبخش و کامروا حضیض را به عزیز الصاق کند.
ایرانِ جان! اگر زمین اراده کند سینهاش را بشکافد، تو را میبینم مانندِ شمشیر آخته، برقزنان و بیدار که غنودن و لمیدن در مرامت نیست و یکسر بیداری تا اخگران توفانی به یاد دشمنانت بیاورند که وطن برای وطن شدن خون دلها خورده است و از این خطه پرشوکت تا آسمان هفتم راه زیادی نمانده است.
ای خاکِ تو زخمخورده از تیغِ ستمها، در پس تمام رشکها و جنگها هر دانهات، دژی است استوار از خونِ رزمندگان. پیکارجویانی که بادها را اینگونه خطاب میکنند: ما در اینجا زادهایم و در اینجا جان میدهیم، اما هرگز مجوز نخواهیم داد وطن، تن، خوار و زار گردد و زمینگیر شود.
از نو مینویسم: ای خاکریزهایت ترنم حماسههای ازلی، ای خوابهایت فریادزن تنعم غزلهای ابدی، آسمانِ تو پرچمِ رزمِ همیشه است، از دیروز تا امروز و از امروز تا ابدالاباد.
ای سرزمینِ آفتابگردانها، آلالهها و شقایقها، هر تکهات شعری است که بادها از یادها نخواهند بُرد و آسمانت، بالِ آزادی است در سپهر آرزوها و پر میگشاید از کران تا کران، تا هر پرندهای بداند: ایران، همیشه آشیانه پرواز بوده است… از ناسوت تا لاهوت!
به جُستوجوی تو
بر درگاهِ کوه میگریم،
در آستانه دریا و علف.
به جُستوجوی تو
در معبرِ بادها میگریم
در چارراهِ فصول،
در چارچوبِ شکسته پنجرهای
که آسمانِ ابرآلوده را
قابی کهنه میگیرد.
به انتظارِ تصویرِ تو
این دفترِ خالی
تا چند
ورق خواهد خورد؟