آب، نوبه افتاد!
- شناسه خبر: 7104
- تاریخ و زمان ارسال: 13 دی 1401 ساعت 08:00
- بازدید :
مهدی حاجی کریمی ـ فرشته بهرامی
باغستان سنتی قزوین چیزی نزدیک به دوازده هزار باغ چاله است با ریخت و قیافههای مختلف، سه تُوک، اوش قولاخ (1)، خوله چَم، چوقور (2)، دراز نردبانی و شکلهای دیگر که دورتادورش را مرز خاکی گرفته اند تا بتواند آب را مثل چاهچه توی خودش نگه دارد. باغ چالهها مثل نعل از سه طرف شهر را بغل کرده و جان زدهاند. اهلِ باغستان به این پهنهی پُر روزی میگویند بیابان یا صحرا.
صحرا چشمه ندارد. بیابانیها و صحراکاران همهی امیدشان به برف و باران کوههای پشت سر شهر است؛ اصلا اگر کوهها نباشند صحرا و بیابان هم نیست. برف و بارانِ همین کوهها بودهاند که هار شدهاند و هزاران هزار سال توی رودخانهها صدا کردهاند و سیل راه انداختهاند. آدمهای قدیم دست کم از هزار و خردهای سال پیش مهارش کردهاند (3) و از همچون خطری یک فرصت سبز و خرم ساختهاند و از دشت و بیابان گرم و ترک خورده قزوین، باغستان عمل آوردهاند. به میمنت وجود همین کوههاست که پنج رودخانه فصلی ِاَرِنجک یا ارنزک، دیزَج یا بازار، زُوار یا زویار، دَلیچای و وَشته به سمت باغستان قزوین روان شدهاند.
گذشتگان دست کم از هفت هشت ده قرن پیش برای آب این رودخانهها(4) نقشه ریختهاند. آب را بین محلها سهم کردهاند و “مهجات اودیه قزوین” را در طوماری که مهر تاریخ نگار حمداله مستوفی پای آن خورده نوشتهاند یا دقیقتر بگوییم بازنویسی کردهاند. معلوم کردهاند هر محل یا فند (5) چند هنگام (6) حقابه دارد و مطابق آن به باغستان آب رساندهاند.
به جز دلیچای و وشته که معلوم نمیکند چه وقت راه میافتد، آب مابقی رودخانهها از پانزده دی ماه (7) دوره میافتد و تا آخرهای بهار با چند روز پس و پیش ادامه دارد.
رودخانه ارنجک (ارنزک) از شجاعالدین و پَختَه کوه و سفیدبوران و ارتفاعات میزوج و یکی دو کوه دیگر روستای زرشک آب میگیرد و میافتد توی درهها، دانشگاه آزاد باراجین و روستای ارنجک را رد میکند و تا پشت پادگان لشگر 16زرهی میرسد. این لکه بند کندل بزرگ است که قبلا پنجاه متر آن طرفتر به سمت غرب بوده است. پادگان را که میسازند جوبها را جابجا میکنند و میشود اینی که هست. بند کندل در اینجا دو شاخه میشود: دست راست (وقتی به پخته کوه نگاه میکنیم)، مسیل رودخانه ارنجک ست که از سمت راست شهر میرود، از الوند درمیآید و به دریاچه ا… آباد میریزد و دست چپ نهر قزوینیهاست که با دیوارهای پادگان پیش میآید و کمی پایینتر چند شاخه میشود و به شکل رگبرگی در دل باغستان میدود و تا جاده بویینزهرا قد میکشد.
آب رودخانه از 15 دی ماه تا اواخر خرداد ماه از آنِ ارنجک خورهای باغستان قزوین ست؛ بزرگترین حوزه آبریز در بین پنج رودخانه فصلی سابق الذکر.(8)
رودخانه فصلی دیزج از برفِ سلطان ویس و آلهتر و دیلکها و چشمههای روستای الولک آب میگیرد (صفی نژاد؛ 1383) و اگر یخ نبندد راه میافتد و از بغل چند تا روستا مثل نیاق و آخر از همه از کنار امیرآباد رد میشود و بعد به دانشگاه بینالملل میرسد و حد فاصل محله کوثر و نوروزیان را میکوبد و از پشت غیاثآباد میافتد وسط خیابان نواب و میدود تا کنار میدان تره بار؛ جای قدیم دروازه مغلواک.
قدیمها یک شقه از رودخانه دیزج از بغل بازار شهر میرفت پایین. برای همین بهش میگفتند رود بازار. (گلریز؛ 836) همین الان هم به کل رودخانه دیزج میگویند رودخانه بازار. یک شاخه از رودخانه بازار جوب کَندَوار (خندق بار) ست. میگویند دوره قاجار و بعد از شلوغیهای دوره مشروطه شهر بی در و پیکر شد و آنقدر آت آشغال و زیبیل و نخاله ریختند توی جوب که کفش آمد بالا. از ترس اینکه نکند در سیلابها آب بخوابد خانهی مردم، جوب را بردهاند کنار شهر. (همان) شاید هم این اولین بار نبوده که نهر را جابجا کردهاند. شاید خیلی قبلتر مثلا دوران صفویه آب را برده باشند بیرون شهر. چون دیدهاند قزوین دارد ترقی میکند، بازار و متعلقاتش دارد بزرگ میشود و میخواهد رودبازار را بگیرد.
یک روز قبل از اینکه آب رودخانه دوره بیفتد باید دهن جوبهای بالادست را بست تا پانزده دی که شد و رودخانه صدا کرد آب صحیح و سلامت بیاید تا خود دروازه مغلواک؛ پشت میدان تره بار شهر. کشوها را بسته به اینکه نوبت آب کدام محل است بالا پایین میکنند و میپایند. دلیچای خورها راه به رازِ رودخانهشان را با اینجا مقایسه میکنند و با حسرت و یک هوا غیظ میگویند بازار نان تختهبندی ست! مثل ما این همه کوری نمیکشند که! آب دم دهنشان ست. تا یک ابر بیاید آب رودخانهشان بلند میشود.
آب رودخانه بازار از 15 دی ماه تا اوایل خرداد ماه در اختیار باغهای بین جاده تاکستان تا جاده بویینزهرا ست؛ جنوب باغستان.
رودخانه زوار از پای قله برفگیر مارال راه میافتد و دیلکها را دانه دانه همراه میگیرد و بعد از پشت سر گذاشتن چند روستا سر از دل یکی از کوچههای روستای لُرنشین اروس آباد درمیآورد. نه؛ شاید روستا آمده عدل وسط رودخانه خیمه زده است. شاخصی نبوده (و نیست) که حریم رودخانه را معلوم کند. کمتر از یک فرسخ آن طرفتر، رودخانه از کنار روستایی رد میشود که اسمش سر رودخانه است؛ زوار. هم ترک دارد و هم کرد. اهالی یک سنگ آب از رودخانه زوار حق دارند، همه وقت از سال.
فنودیها قبل از اینکه آبشان دوره بیفتد دهن جوب ملافیض اله، لات لق یا رضاقلی خان، قوری چای، جوب پنجاه و نهر جعفرقلی بک را میبندند و کشوهای میانه جوب را میکشند بالا. بقیه جوبها را بسته به محلی که نوبه آبش است راه به راز میکنند. از 15 دی ماه تا 19 اردیبهشت ماه حقابهی محلهای بخش شمال غرب باغستان قزوین است.
آب همه رودخانهها (اگر خالی نباشند) طبق طومار از پانزده دی ماه نوبه میافتد الا دلیچای. این یکی معلوم نمیکند. معمولا به هوا نگاه میکنند و اخبار هواشناسی. اگر یک جوب آب را برگرداندند سمت شهر و هوا سرد کند آب در جوب یخ میزند و با بیل هم باز نمیشود. شده است که میگوییم! به دیواره پر پیچ و خمش فشار میآورد و هلاک میاندازد. آن وقت دیگر مکافات است. باید بیفتند دنبال آدم و لودر. تو بیا من بیا لودر ببین یک روز از کار بشو از آب بشو بلکه آب دوباره بیاید دم دهنه باغ. معمولا آب را از برج حوت که همان اسفند باشد میبندند تا پنجاه روز از عید رفته. سرجمع شاید هشتاد روز. سال بوده دلیچایخورهای باغستان چهار بار آب خوردهاند، سال هم شده حتا یک گِلّه آب هم بهشان نرسیده ست.
نقل میکنند وقتی نظر شاهان صفوی به قزوین میافتد و تصمیم میگیرند این شهر را پایتخت بنامند فکرهایی هم برای رفع کمآبیاش میکنند. یک نمونهاش اینکه به ضرب بیل جوب درمیآورند و یک شقه از آب رودخانه دلیچای را سوا میکنند و میفرستند شهر.
رودخانه دلیچای سربند زیاد دارد. خدا نکند برف بگیرد. آفتاب که بزند و یک نرمه باد بگوید پوف، رودخانه دیوانه میشود. اصلا اسمش سرش است: دلیچای. سیل راه میافتد و با خودش سنگی میآورد که به زور توی دهن بیل لودر جا میشود. پیرسالان باغستان دیدهاند که رودخانه فصلی دلیچای تا کِیان کی آب داشته و خشک نشده ست. یادمان نرود تازه آبکش رودخانه هم زیاد است و آب فرو میرود توی زمین. اینجور سالها با اینکه جلوی جوب قزوین را سنگ چین میکردند باز آب بود که از لای سنگها تَم میداد به جوب و چهار پنج فرسخ راه را میکوبید و تا قزوین میآمد. با همهی این حرفها باز نمیشود روی این رودخانه حساب باز کرد. دولت مستعجل است؛ از قدیم گفتهاند لب رودخانه دلیچای دو تا سبو را با هم پر کنید. بعید نیست رودخانه قالتان بگذارد و یکهو خشک شود.
آب دلیچای از هر وقت که یخ باز شود و آب راه بیفتد تا 19 اردیبهشت که پنجاه بدرِ قزوینیها باشد از آنِ باغهای جنوب غرب ست.
رودخانه وشته از برفِ تپه ماهورهای روستای اردبیلک جان میگیرد و بیخبر میآید؛ نیست سربندش نزدیک است! برای همین هم هست که بهش میگویند وشته دَلی. (10) این رودخانه چند محل از باغستان، جنب بلوار باهنر را (البته مشترکا با رودخانه بازار) آب میدهد و بعد از ده پانزده روز خشک میشود.
خدا خدا میکنیم در زمستان و بهارِ پیشِ رو، هزاران هزار باغ چالهی صحرای قزوین تا گلو بخورند، از آب درآیند و خاک آب نمانند.
پی نوشت
ـ1ـ به ترکی یعنی چهارگوش
ـ2ـ به ترکی یعنی چاله
ـ3ـ درست است که پیشینیان خوش فکری کردهاند و به مدد سیل! که بقول حمداله مستوفی شهر را از آن خوف بوُد از دشتِ خشک و بیروزی جنت ساختهاند اما خیکِ صحرا هم گنجایشی دارد! درِِ باغستان به روی سیل باز بوده مادامی که بادگلوی ترش نزند، مرز را نشورد و بقول بیابانیها هلاک نیندازد و نخوابد توی این باغ و بعد آن باغِ بغل و بغلتر و الی آخر. در بزنگاههای این چنینی مسیلها به کار میآمده و از این بابت ظرفیت قابل اعتنایی بوده است؛ راه پله اضطراریای که نمایندگان رودخانه باید آن را به اندازه خودِ رودخانه و کلنگ انداز یا حریمش جدی بگیرند.
ـ4ـ البته به غیر از دلیچای که بنا بر روایات بهرهبرداری از بخشی از آب آن به نفع باغستان به دوران حکومت صفویان برمیگردد و عمر این خدمترسانی به کمتر از 7 قرن میرسد.
ـ5ـ هر چند قطعه باغ که منافع آبی مشترک داشته باشند یک محل به حساب میآیند و هر چند تا محل یک فند یا نار. باغها، محلها و فندها مثل پنج تا انگشت دست کوچک و بزرگ دارند و یک ریخت و قواره نیستند.
ـ6ـ از طلوع تا غروب خورشید را یک هنگام در نظر میگیرند.
ـ7ـ آبها در سال کبیسه از شانزدهم دی ماه دوره میافتند.
ـ8ـ بیجهت نیست که میگویند رودخانه ارنجک غیرتی است. قدیم آب رودخانه از اول دی تا وقتی آب دوره بیفتد حقابهی یخچالهای شهر بوده ست.
ـ9ـ قطره
ـ10ـ به ترکی یعنی دیوانه
منابع:
گلریز، محمدعلی، مینودر یا باب الجنه قزوین، ج 1، چاپ دوم، قزوین، طه، 1382
صفی نژاد، جواد، تحلیل و تفسیر طومار آبیاری قرن هشتم قزوین، تهران، انتشارات موسسه گنجینه ملی آب ایران، 1383
گزارش ثبت تاریخ شفاهی باغستان سنتی شهر قزوین، با اجراء فرشته بهرامی و نظارت مهدی حاجی کریمی، ج1، پاییز 99