شاید بسیاری از شما که این کلمات را میخوانید او را نشناسید. اما بسیاری از شما قطعاً گزارش درخشانش را از «گورخواب»ها خواندهاید و این فقط یکی از دهها گزارشهای جاندارِ او بود. شیده لالمی جوان افتاد گویا به خاطرِ گازگرفتگی و سریع در خاک شد. حالا او سنگی است بر گوری در گورستان بزرگ تهران. من در این سالها بسیاری از دوستان و همکارانِ روزنامهنگارم را در جوانیشان از دست دادهام. جمعی که حداقل در بیست و سه سالی که من روزنامهنگاری میکنم بارها رنج، تنهایی و حبس و بیکاری و مرگ را تجربه کردند. در بسیاری مواقع انواع توهینها را شنیدند. تهمتها. و آن همه توقیف و حالا هم که زمستان مطبوعات است. خودم مدتهاست به ضرورت نویسندگی کمتر کار اجرایی میکنم در مطبوعات ولی من از نسلی بودم که شیده هم از آن بود. آرمانگرا، جستوجوگر و در عینحال شکننده. روزنامهنگارانی چون شیده در خط مقدم بودند. چه مدام به زخمهایی برمیخوردند که بدن جامعه را رنجور میکرد، و روایتشان. و بعد انواعِ رنجها از دیدنِ این وقایع. مگر روزی را از یاد میبرم که بچههای گروه اجتماعی به محل سنگسار زنی رفتند و چند سنگِ خونین آوردند از آن منطقه و ضمیمهی گزارش کردند؟ مگر از یادم میرود وقتی بچههای حوادث هممیهن عکسهای نبش گور دختری را نشانم دادند که پدرش به خاطر آبرو زندهبهگورش کرده بود؟ و من تازه همیشه در بخش ادبیات و هنر بودم و ناظر. شیده در بطن این وقایع بود و مگر یک جسم و روحش چقدر توان دارد؟ چقدر میتواند تاب بیاورد؟ تازه این را بگذارید کنار انواع خردهفرمایشها و خطوط قرمز و... من همیشه میبالم که روزنامهنگارم حتی اگر در نویسندگی به جایی برسم. میبالم چون آدمهایی چون شیده را دیدهام. کلماتشان خواندهام. گاهی مشتی جاهل به تحقیر میگویند فلان روزنامهنویس... به صراحت میگویم هیچ نمیدانید از روزنامهنگاری و این حرکتتان از سرِ جهل است یا حقد. مثل فلان نویسندهای که هنوز بیست و پنج شش سالش نشده و پنج کتاب مزخرف چاپ کرده بعد ناله میکند روزنامهنویسها من را نمیبینند! شرم بر شما که یک گزارش شیده لالمی از کل ترشحاتِ شما بر کاغذ ارزشدارتر و تاثیرسازتر بود. بسیار غمگین و عصبیام و نمیدانم چرا فلک کمی تسمهاش را شُل نمیکند... فرزانه ابراهیمزاده گفت پنجشنبه در آستانهی آرایشگاه او را دیده؛ دربارهی رنگ ناخن و آرایشاش گپ زدهاند و بعد از هم جدا شدهاند... و من به دستهای شیده لالمی فکر میکنم که حالا دوران استراحتشان شروع شده. او «روزنامهنگار» بود... .
از صفحه اینستاگرام مهدی یزدانیخرم در سوگ شیده لالمی، دبیر بخش اجتماعی روزنامه همشهری
|