حسن شکیبزاده
پدر و مادر در خانه، مسئولین یک شهر در شهر، مسئولین استان در یک استان و مدیران نظام و حکومت هم در سطح کشور، معمولا کارهایی انجام میدهند که مجموعهی زیر شاخههایشان اطلاعی از کم و کیف امور ندارند و یا نباید داشته باشند و این آغاز ابهامات، پرسشها و اعتراضاتی است که هر یک به مرور زمان و به نوعی خود را مینمایاند.
ناهنجاریهای گوناگون و متعددی که امروز در جامعه وجود دارد؛ قطعاً ارتباط مستقیمی با این مهم دارد؛ البته ممکن است بسیاری از تصمیمگیریها و اجرای طرحها و برنامهها مفید، منطقی و قانونی باشد؛ اما مردم گریزی و بیاعتنایی به اقشاری که معتقدیم برای آنان و در جهت منافعشان فعالیت میکنیم و بیاطلاعی آنان از تصمیمات و اجرای برنامهها، میتواند سد راه و بعضا مغایر با پیشرفتهای مورد نظر باشد.
امروزه مردم به واسطهی عدم اطلاع از بسیاری از برنامهها و اقدامات مسئولین در سطوح مختلف، در برابر معضلات جامعه واکسینه شده و یا به عبارتی بیتفاوت. آن هم در سطحی که میتوان آن را تعبیر به آتش زیر خاکستر کرد. آتشی که اگر خود را بنمایاند؛ میتواند جامعهای را به آتش زده و زمینهی بحرانهای جدی بدون بازگشت را فراهم سازد.
تعطیلی یک کارخانه و بیکاری کارکنان آن، برداشتن یک میدان، ساخت پل کارشناسی و مهندسی نشده، ساختوسازهای بیرویه، عدم توجه لازم به ارباب رجوع در ادارات، تغییر کاربریهای غیرقانونی، وضع و دریافت مالیاتهای غیراصولی، گرانی مایحتاج عمومی، برخوردهای سلیقهای در محکمهها و... میتواند نمونههایی از فراهم شدن زمینههای نارضایتی و اعتراضات مردمی باشد.
علل وقوع انقلاب 57 و بسیاری از انقلابات در سطح جهان، نشان از بیاعتنایی حکومتداران به مردم و عدم اطلاعرسانی به هنگام و اصولی مسایل و رخدادها به آنان دارد و اگر امکانات اعتمادسازی و آگاهی مردم فراهم نشود؛ باید منتظر رخدادهای بزرگی بود که زمینهی آن هم اکنون در سراسر کشور نمایان شده است.
به نظر نگارنده، مسئولین نبایستی نسبت به رخدادهای جامعه، حتی کوچکترین اعتراضات و انتقادات مردمی، بیتفاوت باشند. توجه به مردم، گفتگو با آنها، اطلاعرسانی طرحها و برنامهها به نحو شایسته، پیگیری نیازها و درخواستهای مردم و بها دادن به طرحها و ایدههای آنان، میتواند مرحمی بر زخمهای آنان در شرایطی باشد که جامعه هر لحظه آبستن اتفاقات و حوادث ناگواری است.
مردم امروز بیش از هر زمان، خستهاند. خسته از همهی آنچه پیرامونشان میگذرد و آنها را برای ادامهی زندگی و آیندهشان نگران میسازد. بیایید بیاندیشید که گیر کار کجاست. گیرها را رفع کنید تا گیر آخرت که هیچ، گیر دنیای خودتان هم نیفتید. آیا؟