توکل حاجی محمدی
از هنگامی که حکم امامت جمعه آقای باریک بین در پاییز سال 1360 توسط امام صادر شد توقعات مردم برای حل مشکلاتشان نیز توسط نماینده ولی فقیه در قزوین بالا رفت و ناچار جهت انتظام امور باید تشکیلات اداری و ارتباطی جدیدی هم در حوزه کار امام جمعه صورت میگرفت. از سوی دیگر با آغاز ترورها در آن سال، استقرار نیروهای امنیتی در اطراف زندگی ایشان بر تشکیلات اداری اضافه شد و ملاقات و دیدار با ایشان سخت تر گردید. مخصوصا آنکه افراد اداری دفتر ایشان از رابطه قدیمی نگارنده با آیتا... باریک بین بیخبر بودند، بنابراین اگر پس از مدتها میخواستم ایشان را ببینم، به محذورات زیادی بر می خوردم؛ مثلا در سالن بیتشان با مسئولین دیدار و جلسه داشتند و یا بیرون از بیت در ادارات و جلسات اداری شهر حضور داشتند و اگر شانس با ما یار بود و با کسی ملاقات نداشتند و در منزل بودند تازه به موانعی از قبیل بیاعتنایی اعضای دفتر و محافظین روبرو بودیم که اشتیاق و توفیق دیدار با نشاط با ایشان را از نظر روانی از دست میدادم و یا از ملاقات صرف نظر میکردم و یا خیلی سریع به ملاقات خاتمه میدادم.
به همین خاطر در یک دوره چند ماهه از رفتن به منزل ایشان خودداری کردم که بالاخره روزی به طور اتفاقی در یک جلسه اداری که در قزوین تشکیل شده بود و من هم از آموزش و پرورش آوج در آن جلسه شرکت کرده بودم؛ ایشان را دیدم. پس از آنکه سخنرانی آقای باریک بین خاتمه یافت از فرصت استفاده کردم و موقع خروج از جلسه خدمت ایشان رسیدم و پس از احوالپرسی و گفتن نکتهای به ایشان، کمی صحبت کمی به درازا کشید و در آن میان متوجه شدم ایشان هنوز به برقراری همان روابط گذشته علاقمند هستند و لذا به خاطرنشان کردم که چندین بار خواستهام خدمت شما برسم؛ اما محذوراتی هست و مانع از این توفیق برای بنده شده است. قدمزنان به اتومبیل ایشان که رسیدیم قضد خداحافظی از آیت ا.. را داشتم که به گونهای صمیمی با تعارف مرا دعوت به سوار شدن به ماشین کردند؛ به طوری که مسئول حافظت ایشان متوجه آن تعارف گردید. من هم بدون معطلی در کنار ایشان نشستم و صحبتهایمان را ادامه دادیم و تا منزل ایشان همراه آنها بودم...
بدون شک این رفتار ایشان نسبت به بنده در آن همه محذورات هدفمند بود؛ به طور ضمنی به اطرافیان این پیام را میدادند که این شخص (توکل) از ماست و بعد از آن رابطه من با محافظین و اعضای دفتر ایشان نیز دوستانه گردید و محدودیتهای ملاقاتی که دیگران به ایشان داشتند از سر راه من برداشته شد.
در مجموع باید بگویم صمیمیت و بیتکلفی ایشان در رابطه با دوستان قدیمی قبل و بعد از انقلاب و در همه شرایط یکسان بود و از نظر من هرگز موقعیتهای مادی و معنوی افراد، عامل فاصله و تفاوت افراد با ایشان نمیگردید، بارها دیدم که احترام و عزتی که برای یک فرد نامدار نشان میدادند همان احترام و ادب را در مورد افراد گمنامی چون من نیز رعایت میکردند.